وقتی من انحلال ساواک را به شاه پیشنهاد کردم و لایحهٌ قانونی آن را که به تصویب مجلس رسید عرضه نمودم به شکنجه هائی که ظرف ۲۵ سال گذشته بر اعضای مجاهدین و یا عناصر حزب توده وارد آمده بود اشاره کردم. متن لایحه وجود دستگاه اطلاعاتی را برای نظارت بر فعالیت ایرانیان و بیگانگان نفی نمیکرد. زیرا تکرار میکنم ، مسئله مطلقاً از میان بردن تشکیلاتی نبود که به دولت امکان تسلط بر اوضاع را میداد ، آنچه میبایست از بین میرفت استبداد و خفقان بود.
شرح واقعه ای که در یکی از جراید خارجی منتشر شد نمایشگر اجحافاتی است که به ما میشد : مرد جوانی همراه نامزدش به یکی از مغازه های شیک تهران میرود که هدیه ای بخرد. معاون نصیری ، یعنی رئیس بخش شکنجه هم سر میرسد و میخواهد که قبل از دیگران به کار او برسند. مرد جوان به او تذکر میدهد که نوبت او نیست و از او میخواهد که منتظر بماند. به جای دادن جوابی معقول، شکنجه گر ساواک در مقابل همهٌ مشتریان به مرد جوان دستور میدهد که از مغازه خارج شود و وقتی که جوان نمیپذیرد هفت تیرش را میکشد و او را میکشد...
و اما بعد چه پیش میآید ؟ پلیس به محل واقعه میآید و گزارشش را تهیه میکند و کار به دادگستری حواله میشود.
ولی فردای آن روز، ساواک کاخ دادگستری را محاصره میکند و پرونده را میسوزاند. هیچ کس هم پس از آن مزاحم قاتل نمی شود.
وقتی از این حوادث با کسانی که بی هیچ قید و شرط از اعلیحضرت طرفداری می کنند صحبت میشود میگویند :
پادشاه این چیزها را نمیخواست ، خودش هم با این اعمال مخالف بود. اگر پادشاه ، پادشاه مشروطه می بود ، در حقیقت هیچ کس دربارهٌ این قضایا حق اعتراض به او را نمی داشت. ولی از لحظه ای که او تصمیم به حکومت کردن گرفت و استبداد پیشه کرد ، باید عدالت را هم خود اجرا میکرد و جوابگوی این اعمال نیز میشد.
ضرب المثلی عرب میگوید : « یک مملکت بدون مذهب دوام میآورد ولی بدون عدالت بر پا نمی ماند. »
سرچشمه : کتاب یکرنگی شاپور بختیار صفحه ۹۳
در همین راستا :
روایت دکتر شاپور بختیار از ماجرای کاروانسرا سنگی
http://666sabz.blogspot.com/2020/11/blog-post_6.html
http://666sabz.blogspot.com/2020/11/blog-post_6.html
https://666sabz.blogspot.com/2020/11/blog-post_62.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر