نصرالله
خازنی ، معاون بازرسی دفتر نخستوزیری درباره ماجرای قتل افشارطوس میگوید :
از تراژدی قتل آنچه یادم میآید گزارشی است مشروح از طرف اداره کل آگاهی
که توسط شخصی به نام آقای ملک شاهی برای آقای دکتر مصدق فرستاده شده بود.
در این گزارش آمده بود : چند روز قبل از حادثه ،
شاه ، از طریق خط مستقیم تلفنی که بین او و رییس شهربانی وجود داشت و
ماموران هم آن را کنترل میکردند ، به افشارطوس تلفن میکند و میگوید : جمعی
از افسران بازنشسته خواستههایی دارند و شما بروید و ببینید چه میگویند و
در این مورد با سرتیپ نصرالله زاهدی صحبت کنید.
سرتیپ نصرالله زاهدی دوست و
همشاگردی دوران دبیرستان و دانشکده افسری افشارطوس بود. آنها با یکدیگر
رفیق و صمیمی بودند و دوستی آنها به قدری بود که افشارطوس به فکرش خطور
نمیکرد که توطئهای در کار باشد ، خاصه از سوی صمیمیترین دوستش. به همین
جهت هم اسلحه همراه خود نداشت. نصرالله زاهدی آدرس منزل حسین خطیبی ( از
یاران مظفر بقایی ) را که کارمند راه آهن بود و در خیابان خانقاه قرار داشت
به وی میدهد و او را برای شب ۳۱ فروردین به آنجا دعوت میکند.
در شب موعود
حدود ساعت ۹ شب افشارطوس در خیابان سعدی مقابل خانقاه از اتومبیلش پیاده
میشود و شوفر را مرخص میکند ... به هر حال در خانه خطیبی ، سرتیپ نصرالله
زاهدی، سرتیپ بایندر و سرتیپ دکتر منزه ( شاگرد پزشک احمدی ، تزریقاتچی زندان ) و سرگرد فریدون قرائی و خود خطیبی، دوست نزدیک دکتر مظفر بقایی ،
اجتماع کرده بودند. در آنجا غفلتا از قفا پتویی روی سر افشارطوس میاندازند
و دکتر منزه با تزریق آمپولی افشارطوس را بیهوش میکند. سپس او را در
صندوق عقب اتومبیل یکی از حضار جا داده به لشکرک ، به خانهای میبرند و پس
از شکنجه و کشیدن ناخنهایش وی را به غار تلو برده و در آنجا فریدون قرائی ،
افشارطوس را خفه میکند. قرائی پس از ارتکاب قتل به قزوین فرار کرده در
خانه جعفر ورشوند از مالکان و مخالفان دکتر مصدق و دوست سرتیپ تشعری مخفی
میشود. ولی پس از تجسس ، ماموران به مخفیگاه او پی میبرند و دستگیرش
میکنند.
روز ششم اردیبهشت جسد طناب پیچ شدۀ شهید افشارطوس در حالی که قرآن کوچکی که قنادی یاس به مشتریان هدیه میداد در جیب کت افسری او قرار داشت ، کشف شد. روزنامهها عکسهای وحشتناکی از جسد طناب پیچ شده افشارطوس که صورت او تماما سیاه شده بود و به وضع بسیار فجیعی کشته شده بود ، چاپ کردند.
افشارطوس پس از مرگ، بنا به پیشنهاد نخستوزیر و قوانین آن زمان با
یک درجه ترفیع به سرلشکری رسید.
گفته میشود ماجرای ربودن افشارطوس بخشی از
یک توطئه بزرگتر بود که با اطلاع شاه و دخالت مأموران سیا طراحی شده بود
تا تعدادی از شخصیتهای سیاسی نزدیک به دکتر مصدق را بربایند و او را وادار
به کنارهگیری کنند. دکتر حسین فاطمی ، سرگرد محمود سخایی ، دکتر عبدالله معظمی و دکتر سیدعلی
شایگان را، که همگی از نزدیکان دکتر مصدق و افراد برجسته نهضت ملی بودند ،
بربایند و از این طریق جوی ناآرام و آشفته در کشور ایجاد کنند تا مصدق
مجبور به کنارهگیری شود.
پرونده
قتل افشارطوس با هیاهو و تبلیغات شدید مخالفان به یک چالش شدید برای دولت
مصدق تبدیل شد و سرانجام با دلایل و مستندات محکم در ۱۷/۲/۳۲ تحویل
دادرسی ارتش شد.
ولی
جنایتکاران تحت حمایت قرار گرفتند و بازپرسان در کار اهمال میکردند و به
دلیل تبعات بسیار شدید و هیاهوی مخالفان و نمایندگان مخالف مجلس و احتمال
اعلام اعمال نفوذ مصدق در پرونده و ایجاد
بحران جدید، امکان تعویض بازپرسان نیز وجود نداشت و در نهایت با فشار دولت
و مقامات، ۸ مرداد ۱۳۳۲ بازپرس قرار مجرمیت را صادر کرده و پرونده در ۱۳
مرداد ۳۲ به دادگاه جنائی تحویل شد تا خارج از نوبت رسیدگی شود اما وقوع
کودتا این مساله را ناکام گذاشت.
حالا از كتاب خاطرات شعبان جعفری در باره قتل افشار طوس، رئیس شهربانی دكتر مصدق بخوانید :
.
« قضیه اینه كه حسن خطیبی با این افشار طوس خیلی رفیق بود. اونوقت افشار طوس را دعوت می كند تو خونهاش. تیمسار بایندر و تیمسار منزه و تیمسار مزینی ، یكی دوتا دیگهام شخصی بودن كه اونا حالا اسمشون در نظرم نیست... اینارو دعوت میكنه تو خونه. شب كه میرن تو اون خونه، خدمت شما عرض كنم كه نمی دونم چی به خورد این میدن، چیكارش میكنن ، یا آمپولش می زنن كه .. .»
.
« قضیه اینه كه حسن خطیبی با این افشار طوس خیلی رفیق بود. اونوقت افشار طوس را دعوت می كند تو خونهاش. تیمسار بایندر و تیمسار منزه و تیمسار مزینی ، یكی دوتا دیگهام شخصی بودن كه اونا حالا اسمشون در نظرم نیست... اینارو دعوت میكنه تو خونه. شب كه میرن تو اون خونه، خدمت شما عرض كنم كه نمی دونم چی به خورد این میدن، چیكارش میكنن ، یا آمپولش می زنن كه .. .»
س- گویا با اتر بی هوش می كنند.
ج- آره درسته ! ( صفحه 132 )
.« امیر كچل ( امیر رستمی ) یكی از اوباش میدان شاه و نوچه شعبان جعفری ، به كمك مرشد آمده و داستان را اینگونه در كتاب ادامه می دهد : « ... ما اینو بردیمش تو اون غار "تلو"، بستیمش به یه جا. بعد ما غذا درست میكردیم به اون نمیدادیم... احمد آشپز و بلوچ قرائی را میگیرن. افشار طوسم اون دم رودخانه یه گودال كنده بودن و همونجوری حالا زنده زنده یا مرده ، خفه ش كرده بودن. یه سر طنابو این گرفته بود و یه سر طنابو اون ، انداختش تو گودال ، خاكم ریخته بودن ، یه سنگم گذاشته بودن روش...» ( ص 133 شعبان جعفری )
با دیده عبرتش ببینید .... این عاقبت وطن پرستیست
عارف قزوینی
روانش شاد و یادش گرامی باد
سرچشمه :
- تاریخ ایرانی
- ویکی پدیا
- رابطه اوباش جمهوری اسلامی با شعبان بی مخ !
متهمان به قتل سرتیپ افشارتوس را آزاد کردند !
۱۲ شهريور ۱۳۳۲ ( ۱۶ روز پس از براندازي دولت مصدق ) دادسراي تهران متهمان به ربودن و قتل سرتيپ افشارطوس رئيس شهرباني حكومت اورا بدون صدور اعلاميه و ذکر دليل آزاد کرد که باعث تعجب مردم شد.
برخي از اين متهمان که دربازداشت بودند قبلا اعترافهايي هم كرده بودند و اين اعتراف ها و دلايل جرم در روزنامه ها انتشار يافته بود.
اصحاب نظر همان زمان آزاد شدن آنان را يك مداخله عريان سياست در امر قضاء خوانده بودند.
ربودن افشارتوس با هدف زهر چشم گرفتن از دكتر مصدق، سنجش آمادگي سازمانهاي اطلاعاتي کشور ( اطلاعات پليس و رکن دوم ستاد ارتش ) و مقدمه كودتا بر ضد او بود.
برگرفته از تاریخ ایرانیان به قلم دکتر نوشیروان کیهانی زاده