۱۳۹۳ اسفند ۲, شنبه

عکس هایی از مدل تازه رنو با نام « قاجار » !






سه هفته پیش که رنو نام « قاجار» KADJAR را اعلام کرد تنها به گفتن این مطلب بسنده کرد که این نام ترکیبی از دو واژه KAD و JAR است.

واژه KAD از نام خودرویی چهار چرخ به نام quad و واژه JAR هم از واژه های agile ( به معنی چابک ) و jaillir ( به معنی فوران ) گرفته شده است.



























  

رنو قاجار و نیسان قشقایی










۱۳۹۳ بهمن ۲۶, یکشنبه

قابل توجه هموطنان محترم و مخصوصا یه عده ای که دست از تقلب و فریبکاری بر نمیدارند...





من چند روز پیش یک کنسرو حلیم آماده خریدم و بی توجه به جزئیات و فقط صرفا با اعتماد به کلمه درشت درج شده روی قوطی "حلیم بوقلمون" اون کالا رو انتخاب کردم به هدف اینکه حلیم با گوشت بوقلمون میخرم...

اما بعدا که امروز باشه، موقعی که میخواستیم حلیم رو مصرف کنیم موقع باز کردن قوطی متوجه شدم که محتویات کنسرو کاملا با چاپ درشت نمایی شده ی روی اون فرق داره و به جای گوشت یا "گوشت بوقلمون" ، "سویا" توش هست !

و در ضمن اینکه طعم فوق العاده بیخودی داشت و بوی "کاه" میداد و من سعی کردم با "شکر و کره و دارچین" کمی طعمش رو قابل تحمل تر کنم که جواب نداد... و به درد دور ریختن بیشتر میخورد تا خوردن ! و واقعا حیف 50 سنت که برای این کنسرو پرداخت بشه !

به نظر من این یک فریبکاری و کلاه بداری زیرکانه است که روی اصلی قوطی بزرگ بنویسی " حلیم بوقلمون" بعد پشت قوطی توی محتویات بنویسی با "سویا" !!!

خیلی ها شاید مثل من با اعتماد به نام حلیم بوقلمون و بی توجه به جزئیات به این خیال که تو اروپا قرار نیست که اینجوری سر هم کلاه بذاریم، این کالا رو بخرن و شاید بعدن متوجه بشن شاید هم نه قوطی دور بندازن بدون اینکه جزئیات روش رو خونده باشن... اگر هم حتما کسی اعتراض کرد، بگی که میخواستی حواستو جمع کنی همه ی اطلاعات رو بخونی ، من اون پشت نوشتم با سویا...
اما چیزی که مسلمه این هست که اینجور کاسبی دوام زیادی نداره...

من به شخصه سعی میکنم با تولید کننده ی این کالا ارتباط بگیرم و اعتراضم رو بهش برسونم...


 محمد ناظریان





راهپیمایی یوم الله ( 22 بهمن ) ده و بیست سال آینده !











۱۳۹۳ بهمن ۲۵, شنبه

آیا براستی آب آلبالو صفرا بـُر است ؟!







پدر فداکار و نمونه سال !


برای بهتر دیدن عکس ، رویش کلیک بفرمایید







وقتی که دروغگوهای مجازی ، کم حافظه میشوند !


برای بزرگتر دیدن عکس ، رویش کلیک بفرمایید



بجز اینکه این داستان ، یک داستان کاملا تخیلی است ، چندین مغلطه و ناآگاهی فرهنگی و اجتماعی را هم در بر دارد !

برای نمونه :

1 - خوانندگان ، سالیانه پولهای هنگفتی جهت تبلیغات و روابط عمومی شان ، خرج کرده تا خود را چهره محبوبی نشان دهند و معمولا تا آنجایی که بخاطر دارم ، خوانندگان از مردم دلبری میکنند و میگویند همه تان را دوست دارم یا عاشق شما هستم و از این تعارفها.

امکان ندارد که هنرمندی عده زیادی از کسانی که شاید روزی اثرهایش را بخرند ، از خود برنجاند و به قول معروف دشمن تراشی کند !

2 - ابراهیم تاتلیسس در اصل کرد است وکردها از لحاض نژادی ، تاریخی و فرهنگی خود را نزدیکتر به ایرانیها میدانند تا ترکها یا عربها. بویژه کردهای ترکیه که حق ترانه های کردی خواندن و حتی جشن نوروز گرفتن را ندارند ! بر همین اصل ، امکان ندارد که ابراهیم تاتلیسسی که بجرم آهنگ کردی خواندن ، مزه زندان ترکیه را چشیده و بخوبی میداند که در بین ایرانیان طرفداران زیادی دارد ، همچین سخنی را بزبان بیاورد !

3 - مدیران روابط عمومی و مدیران برنامه ، پیش از اینکه هنرمند بر روی صحنه بیاید ، در سالن حضور دارند و همه جوانب را در نظر گرفته و به آگاهی هنرمند میرسانند. امکان ندارد که خواننده ، پیش از آمدن بر روی صحنه ، نداند که در سالن چه خبر است ! پس ، اینکه خواننده بر روی صحنه آمد و فقط یک نفر را دید و تعجب کرد ، همچین چیزی بدور از عقل سلیم است ! بویژه که در همه جای جهان ، ورود جانوران به سالن کنسرت و تاتر و سینما و غیره ، ممنوع است !



4 - اجرای موسیقی پیش از ورود خواننده بر روی صحنه آغاز میشود و با آن صدای بلند موسیقی ، حتی اگر بیژن با بلندگوی دستی هم فریاد کشیده باشد ، باز هم صدایش به گوش خواننده نمیرسد ! درضمن ، بیژن به چه زبانی با ایراهیم تالیسس و نانسی عجزم سخن گفته ؟!


5 - بیژن فوت کرد و یادش همیشه زنده باشد ولی این دلیل نشد که برایش قصه پردازی و از ایشان بت ساخته شود. درضمن ، با وجود صد ها کلاس و آموزشگاه و معلم های سرخانه ایرانی  در آمریکا ، فرزندان بیژن هیچکدام فارسی بلد نیستند ! 

کسی که به فرزندانش فارسی را یاد نداده باشد ، آنقدر مسائل ایران برایش اهمیت ندارد که هزاران دلار خرج کند تا مثلا روی کسی که به ایرانیان توهین کرده را کم کند ..... تازه آنهم در خفا ! چنانکه نه عکسی از این ماجرا گرفته شده و نه فیلمی پخش شده ! 

در آخر ، به همه کسانی که این شایعه سازی ها را بدون تحقیق و تامل باور میدارند ، توصیه میکنم که هر سخنی را که در فیس بوک ، توییتر ، وایبرو ، واتس آپ و و و  میبینند ، باور نکنند ، حتی اگر بهترین دوستشان آنرا منتشر کرده باشد.

و به کسانی که اینگونه شایعه ها را میسازند ، میگویم : خدا شفا بده !


******
****

هم میهنی گفت : « تو که میگی برای هر حرفی باید مدرک رو کرد ، از کجا میگی که بچه های بیژن فارسی بلد نیستند ؟!!! »

گفتم : از اینجا !








۱۳۹۳ بهمن ۱۷, جمعه

دو مبارز ، یک سرنوشت ! ( دو )



دو مبارز که در آتش انتقام سوختند ....
.

برای دیدن عکس در اندازه بزرگتر ، روی آن کلیک بفرمایید
.


به نام نکو گر بميرم رواست
مرا نام بايد که تن مرگ راست
.
کریمپور شیرازی



غروب روز ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ در ميدان پادگان لشگر دو زرهی که اسارتگاه دکتر مصدق ، دکتر فاطمی ، کربمپور شيرازی و بقيه قربانيان کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ بود، مراسم چهارشنبه سوری شاهانه، با شرکت اشرف پهلوی و عليرضا پهلوی انجام گرفت.

اينان کريمپور را از زندان بيرون کشيدند ، به دستور اشرف پيکرش را آلوده به نفت کردند مدتی او را به توهين و تمسخر گرفتند. پالانی بر پيکر وی نهادند ومجبور کردند که  با چهاردست و پا راه برود. با افروختن آتش ، جشن منحوسشان را آغاز کردند. زندانی به هر سو می دويد و فرياد می زد شعلهء آتش همهء بدن او را فرا گرفته بود و تماشاگران قهقهه سر داده بودند.

فردای آن روز او را در حالی که ديگر اميدی به زنده ماندنش نبود ، به بيمارستان ارتش منتقل کردند. در آنجا ، تمام توان خود را در گلو جمع کرد و فرياد زد : والاحضرت اشرف مرا کشت ! اما دکتر ايادی ـ پزشک مخصوص ـ با تمسخر گفت : ديوانه است ، هذيان می گويد.


 شعبان جعفری ( قهرمان شاهنشاهی ) در مورد كریمپور شیرازی ، روزنامه نگار جسور دهه 3. می‌نویسد : « هیچی. اینم اونجا بود. اومدن به من گفتن و منم خودمو زدم به مریضی و رفتم تو بیمارستان. كریمپور رو آنجا دیدم و همونجا حسابش را رسیدم... آره حسابی حسابشو رسیدم بله... كسی‌ نمی‌توانست جلو ما را بگیره... آخه باور كن خانم، اونموقع من هر كاری می ‌خواستم تو تهران بكنم، می ‌تونستم. » ( ص 164 - 136 و 178 شعبان جعفری )

شعبان جعفری سردسته اوباش هوادار سلطنت در مصاحبه با هما سرشار پیرامون چگونگی به قتل رساندن کریمپور شیرازی می‌گوید :
.
این جور که ما اون موقع شنفتیم، اینو دوباره می‌گیرن و در لشکر ۲ زرهی میندازنش زندان. اونم یه آدم دهن لقی بود و به همه فحش می‌داد و سر و صدا می‌کرد. اون وقت برای این که تنبیهش کنن، روزا از تو زندان می‌آوردنش بیرون. سربازا یه پالون می‌ذاشتن روش. یه سیخونکم بهش می‌زدن. یه نفرم سوارش می‌کردن. بعد تو زندان مجرّد بود گویا... گویا تو همون زندون از بین می‌برنش دیگه.
.
لحاف محاف میندازن تو سلولش. نفت روش می‌ریزن و آتیشش می‌زنن.
.



.

دو مبارز ، یک سرنوشت !

 http://666sabz.blogspot.be/2011/12/blog-post_31.html


ماجرای کشته شدن سرتیپ افشارطوس ، رئیس شهربانی کل کشور در دوران دکتر مصدق ! 

http://666sabz.blogspot.be/2015/04/blog-post_28.html

 .

ولایت وقیح رو سفید شد !

http://666sabz.blogspot.be/2012/08/blog-post_20.html

 .

قابل توجه کسانی که شناخت درستی از « دوران طلایی پهلوی » ندارند !

 http://666sabz.blogspot.be/2015/06/blog-post_22.html