.
آخوندهای شیعه میگویند که در صحرای کربلا ، علی اصغر آب میخاسته و امام حسین علی اصغر رو بغل کرده و آورده دم چادر و رو به لشکر یزید گفته که اگه به ماها رحم نمکیند ، دست کم یه کم آب به این طفتک بدهید ولی یکی از سربازان یزید به نام حرمله با تیر گلوی بچه نوزاد رو نشونه رفته و ایشان رو به درجه والای شهادت نائل آورده.
.
با این حساب که نوزاد با شیر هم رفع عطش میکند و نیازی به آب ندارد و نوزاد اصلا گردن ندارد و تیراندازی که از این فاصله بتواند امام حسین 150 سانتی متری رو ول کند و گلوی 1.5 سانتی بچه رو نشونه بگیره و به هدف بزنه ، باید دید بالایی داشته باشد ، داستان زیر را برایتان نقل میکنم.
.
از 666 منقول است که در صحرای کربلا ، علی اصغر مدام ونگ میزده که : أريد أمي عصير الجزر یعنی مامان منهم آب هویج میخام !
.
بله ، علی اصغر آب هویج میخاسته !
.
آن طفل معصوم آب هویج رو دست حرمله دیده بوده و شروع کرده به عر زدن که منم از اون قاقا ها میخام !
.
دلیلش هم این است که :
.
کسی که از 200 متری ، تیر رو درست به گلوی نوزاد بزنه ، باید دید خیلی قویی داشته باشه !
.
با این حساب که در صدر اسلام نه دوربینی وجود داشته و نه عینک و نه لنز و نه لیزر برای کارگذاشتن روی کمان و نه قرصهای ویتامین آ که دید رو تقویت کنه ، پس میشه نتیجه گرفت که حرمله داشته آب هویج میخورده !
.
و این طفلک معصوم هم هوس کرده !
.
.
.