۱۳۹۴ دی ۳, پنجشنبه

تسلیت به آقای « رو دست » به مناسبت درگذشت مادام کلود ، پاانداز نامی فرانسوی !


مادام کلود ، پاانداز نامی و صاحب مشهورترین روسپی خانه فرانسه ، در سن نود و دو سالگی درگذشت !

گفته ها حاکیست که محمد رضا پهلوی ، یکی از مشتریان پر و پا قرص روسپی خانه مادام کلود بود.

دور از انتظار نیست که آقای « رو دست » در یک کلیپ انقلابی دیگر ، به معرفی و تعریف و تمجید از مادام کلود بپردازد و چه بسا که آن بانوی فرهیخته را همپای بانو پری بلنده  نامیده و بعنوان مادر دوم و یا سوم ملت بیچاره ایران هم معرفی کند !






در خاطرات اسدالله علم ، وزیر دربار شاه ، او می نویسد که یکی از وظایف او تهیه دختران، از جمله دخترهای خارجی برای « تفریح » شاه بوده است.
.
از جمله می نویسد : امروز اعلیحضرت همایونی قضیه را برای من تعریف کردند. به این صورت که سگ دختر فرانسوی که همراه بوده است به سگ کوچک اعلیحضرت همایونی عشق‌ورزی می‌کرده. سگ بزرگ و مورد علاقه شاهنشاه به این علت به سگ دخترک پریده است. شاهنشاه خواسته‌اند سگ‌ها را از هم جدا کنند، سگ دخترک ماهیچه پای شاهنشاه را دندان خطرناکی گرفته است به طوری که زخم عمیقی برداشته و در آنجا مجبور شده‌اند بخیه بزنند. ( برگه 318 ).
.
 درباره یک روسپی دیگر فرانسوی که در دربار تقریبا تا مرز دیوانگی پیش رفت، ( برگه 489 ) او می نویسد : « اگر اتفاقی برای او بیفتد دیگر آبرویی برای ما نمی‌ماند. شاهنشاه فوق العاده ناراحت شدند. عرض کردم این جا به بیمارستان هم نمی‌توانیم او را بفرستیم. چون احمق و پرحرف و پرگو و بی‌پرواست. فرمودند خوب هرچه می‌توانید بکنید. پس ما بعد از ظهر چه کنیم ؟‌ ( برگه 493 ).
.
مشکل این بود که مادر این دختر فرانسوی در حزب کمونیست فرانسه و کارمند یک روزنامه بود. هر لحظه امکان داشت خبر این ماجرا رسوایی ببار آورد. شاهنشاه خیلی ناراحت شدند از این که مادرش کمونیست است. عرض کردم :‌ نگران نباشید. میخ اسلام را در کشور کمونیستی هم فرو کردید. خندیدند ( برگه 494 )




سر چشمه :



- کتاب خاطرات اسدالله علم

ششمین جلد خاطرات اسدالله علم از تاریخ اول فروردین ماه 55 آغاز شده و با تاریخ هفتم مهرماه 1356 خاتمه می‌یابد. این جلد در سال (2008) توسط انتشارات Ibex با ویرایش علینقی علیخانی در امریکا منتشر شده است.







۱۳۹۴ دی ۲, چهارشنبه

ایبوپروفن ، استامینوفن ، ژلوفن ، ملوفن ، کوفتوفن ، زهرماروفن ، دیگه چه صیغه ایست ؟!


.
ایبوپروفن ، استامینوفن ، ژلوفن ، ملوفن ، کوفتوفن ، زهرماروفن ، دیگه چه صیغه ایست ؟! اصلا این نامهای از کجای مسئولان نظام درآمده ؟!
.
تا جایی که من یادمه ، به قرصهای مسکن و ضد درد « آسپیرین » میگفتیم !

.
مادر یکی از دوستانم از ایران آمده بود ، برایم دو بسته قرص « استامینوفن » آورده ، میگه ننه جون هر وقت یه جاییت درد گرفت ، یکی از اینا رو بخور زود خوب میشی !
.
ازش سپاسگذاری کردم و به روش نیاوردم که هر وقت که میخواد برگرده ایران ،  چندین بسته قرص مسکن و فشار خون و قلب ووو میخره و میبره ایران و بعنوان سوغاتی بین فک و فامیل و در و همسایه پخش میکنه !

.
حالا از حق نگذریم ، دستش درد نکنه ، این قرص های استامینوفنش به یه دردی خوردن .....
. .
قرص ها رو بردم انداختم گوشه حیاط ، فرداش هر چی کرم خاکی و حلزون و مورچه و سوسک و پشه و مگس و موش کور بود از خونم متواری شدن ! لامصب از « دِ دِ تِ » بهتر جواب داد !


.




.

 در همین راستا :




پس زنگها کی به صدا درمیایند !
http://666sabz.blogspot.be/2015/05/blog-post_27.html



ایبوپروفن ، استامینوفن ، ژلوفن ، ملوفن ، کوفتوفن ، زهرماروفن ، دیگه چه صیغه ایست ؟!
http://666sabz.blogspot.be/2015/12/blog-post_40.html


فارسی را دریابیم ! 
http://666sabz.blogspot.be/2012/12/blog-post_16.html
.
.
سخنی متفاوت درباره ساپورت
http://666sabz.blogspot.be/2013/08/blog-post_28.html

.
.
مستند از تهران تا کایرو
http://666sabz.blogspot.be/2012/07/blog-post_31.html




خواهشمندم که از « تازه به دوران رسیده ها » پیروی نکنید !

.
.
.

ازدواج اجاره ایی ، همچین پدیده تازه ایی هم نیست ! مدرکش هم موجوده !






برای استاد وحدت ، طول عمر ، تندرستی و شادکامی آرزو میکنم.



در همین راستا :



واکنش استاد نصرت الله وحدت به سخنان الهام چرخنده !
https://666sabz.blogspot.be/2014/05/blog-post_14.html

.
 .
خاطرات کهن





درصورت بیان « سرچشمه » و پاک نکردن 666
بهره بردن از عکس ها ، فیلم ها و مطالب این وبلاگ آزاد میباشد 




.

۱۳۹۴ دی ۱, سه‌شنبه

آقای رو دست ، باز هم رو دست خورد !


آقای روی دست ، در یکی از برنامه های خود ، به شخصیت والای اشرف پهلوی پرداخته و یکی از ویژگی های منحصر به فرد ایشان را اینگونه توصیف کرده : « اشرف پهلوی در بچگی ، چکمه های رضا شاه را میپوشیده » !

دست آقای رو دست و هم مرامان او در دفاع و بت سازی از شخصیتی مانند اشرف پهلوی ، چنان تهی است ، که مجبورند دستاویز چنین ویژگی های بچه گانه ایی بشوند !

گویا آقای رو دست نمیداند که همه کودکان دوست دارند پای در کفش بزرگتر ها بکنند و این امر نشانگر درایت و اراده قوی کودکان نیست !










درصورت بیان « سرچشمه » و پاک نکردن 666
بهره بردن از عکس ها ، فیلم ها و مطالب این وبلاگ آزاد میباشد



در همین راستا :



آقای رو دست ، بدجوری رو دست خورد !


ویدیو : مبارز نستوه و دایی جان ناپلئون
http://www.dailymotion.com/video


دو مبارز ، یک سرنوشت ! ( کریمپور شیرازی )
http://666sabz.blogspot.be/2015/02/blog-post.html



دو مبارز ، یک سرنوشت ! ( دکتر فاطمی )
 http://666sabz.blogspot.be/2011/12/blog-post_31.html

.

ولایت وقیح رو سفید شد !



ولایت وقیح رو سفید شد ! ( نمونه دوم )
https://666sabz.blogspot.be/2014/07/blog-post_5.html

 
ماجرای کشته شدن سرتیپ افشارطوس ، رئیس شهربانی کل کشور در دوران دکتر مصدق ! 
http://666sabz.blogspot.be/2015/04/blog-post_28.html
 


قابل توجه کسانی که شناخت درستی از « دوران طلایی پهلوی » ندارند !




.
.
.
.

ماجرای « مستر کرو » و آخوند مسجد سپهسالار !



مستر کرو      


داستان کاملا راستین :


در حدود پنجاه سال پیش ، در میدان بهارستان تهران ، پدرم به یک مرد استرالیایی بر خورد که دنبال جایی میگشت.

پدرم به آن شخص کمک کرد و در طول راه با هم بیشتر آشنا شدند و در مدت باقی مانده ایی که آقای « کرو » در تهران بود ، مهمان پدر و مادرم شد. او برای خرید قالی ایرانی به تهران آمده بود و آشناییش با پدرم باعث شد که گشت و گذاری هم در تهران داشته باشد و با فرهنگ و مردم ایران بیشتر آشنا شود.

از آنجایی که پدر و مادرم ، این شخص را « مستر کرو » مینامیدند ، همسایه ها خیال کردند که نام این شخص « مستر کرو » است و آنها ، آقای « کرو » را « آقای مستر کرو » صدا میزدند که این نام یواش یواش نام رسمی او شد. از این رو ، من هم ایشان را با همین نام خواهم خواند.
  
روزی ، « مستر کرو » به پدرم گفت که خیلی مایل است که به یک مسجد برود و از نزدیک با حال و هوای مسجد آشنا شود.

خلاصه پدرم و « مستر کرو » به مسجد سپهسالار در جنب میدان بهارستان رفته و پیش از ورود به مسجد ، پدرم آخوند مسجد را دید و به او ماجرا را گفت.

حاج آقا شروع کرد به نه و نو آوردن و بهانه تراشیدن ولی آخر کار با یک اسکناس پنج تومنی ، راضی شد به شرط اینکه آن « مرد اجنبی » در صف اول بنشیند که حاج آقا بتواند زیر نظرش داشته باشد.

خلاصه پدرم و « مستر کرو » در صف اول نشستند و حاج آقا رفت بالای منبر....

نخست حاج آقا شروع کرد به معرفی « مرد اجنبی » و اینکه نور اسلام به قلبش تابیده و از استرالیا کوبیده وآمده تا پای منبر حاج آقا بنشیند و فیض ببرد ووو .... تا هم مردمی که پای منبرش نشسته بودند را توجیه کند که این مرد خارجی در مسجد چه میکند و هم اینکه خودش را مطرح کند که چه شخصیت مهمی است !

حالا آخونده بالای منبر چی گفت .... ( با لهجه خودش )

خاریجی ها عیلم دارن .....

خاریجی طیاره میسازه ، من میشینم میرم زیارت ، شومام میشینی میری زیارت ، ایشونم میشینه میره زیارت .... به به چه عیلمی  خوبیه .....

ولی روزنامه ها مینویسن که طیاره افتاده ، پنجاه نفر مردن !

با صدای بلند : این چی عیییییییییلمیه که آدمو به تباهی میکشه ؟؟؟.... این عیلمی شیطانیه !

خاریجی برق دوروست کرده ، من کیلیدو میزنم چیراغ روشن میشه ، شوما کیلیدو میزنی چیراغ روشن میشه ، ایشونم کیلیدو میزنه چیراغ روشن میشه  .... به به چه عیلمی خوبیه ....

ولی میگن سر سیم لخت بوده ، بچه دس زده ، برق گرفتش مرده !

با صدای بلند : این چی عیییییییییلمیه که آدمو به تباهی میکشه ؟؟؟.... این عیلمی شیطانیه !


آقای فلسفی قوربونیش بیرم هم ریساله نیویشته ، من میخونم فیض میبرم ، شوما میخونی فیض میبری ، ایشونم میخونه فیض میبره ....

تا حالا شنیدین بگن دست بچه خورده به رساله ، برق گیریفتش مرده ؟؟؟

شنیدین بگن رساله آقا از بالای تاقچه افتاده رو سر یکی ، مرده ؟؟؟ تازه رساله بیافته رو سر آدم ، آدم خوشیشم میاد !

این چه عیلمیه ؟؟؟؟ این عیلمی اللهیییه .... این عیلمی خدایییه !

اونم عیلمی ، اینم عیلمی....  اون آدمو به تباهی میکشه ، به نابودی میکشه ، این یکی ، هم برای این دونیا خوبه هم برای اون دونیا ....

یه صلوات بلند ختم کنید ....

سپس که پدرم همه اینها را به « مستر کرو » توضیح داد ، گویا خیلی برایش جالب بود و خوشش آمده بود.
.
چندی بعد ، « مستر کرو » ایران را ترک کرد و چند ماه بعدش هم  برادرش برای خرید قالی ایرانی به تهران آمد و مهمان پدر و مادرم شد.

برادر « مستر کرو » هم که درباره آخوند مسجد از برادرش شنیده بود ، از پدرم خواست تا به مسجد بروند ، که ماجرای آن را در یک متن جداگانه خواهم نوشت.

« مستر کرو » بارها پدر و مادرم را به استرالیا دعوت کرد ولی درخواست پدرم برای گرفتن گذرنامه و مرخصی برای بیرون رفتن از کشور ، توسط ارتش رد شد !


.
.
مسجد سپهسالار
.



.
.
درصورت بیان « سرچشمه » و پاک نکردن 666
بهره بردن از عکس ها ، فیلم ها و مطالب این وبلاگ آزادی میباشد


.
.
.

۱۳۹۴ آذر ۳۰, دوشنبه

یلدا بر همه آزادگان فرخنده باد + ترانه ایی از استاد کوروس سرهنگ زاده






ترانه سبز سبزه از استاد کوروس سرهنگ زاده
.



درصورت بیان « سرچشمه » و پاک نکردن 666
بهره بردن از عکس ها ، فیلم ها و مطالب این وبلاگ آزادی میباشد





در همین راستا :


طعمه ایی به نام یلدا !
https://666sabz.blogspot.be/2015/10/blog-post_30.html



شب یلدا بر هم میهنان آزاده ، فرخنده باد
https://666sabz.blogspot.be/2013/12/blog-post_5890.html



شب یلدا بر همه ایرانیان آزاده ، فرخنده باد



ترانه سبز سبزه از استاد کوروس سرهنگ زاده









۱۳۹۴ آذر ۲۷, جمعه

بالاخره کلید روحانی یک دری را باز کرد !







درصورت بیان « سرچشمه » و پاک نکردن 666
بهره بردن از عکس ها ، فیلم ها و مطالب این وبلاگ آزاد میباشد



 در همین راستا :




کلید تنها برای باز کردن نیست ...
https://666sabz.blogspot.be/2015/10/blog-post_14.html


این خانم هم ، مشتاق گزینه های روی میز هستند !
https://666sabz.blogspot.be/2014/02/blog-post_4513.html


دم « هپی » از زیر عبای روحانی درآمد ! 

.

در جمهوری ننگین اسلامی ، انتخاب رییس جمهور مانند انتخاب رنگ خودرو است ! 

.

آقایان عارف و روحانی ، آخرین ضربه به پیکره اصلاح طلبی !

.

نامزدهای مورد قبول من ، این چهار نفر هستند ! 

.







سحر قریشی گفت که احمدی نژاد « کاریسما » داشت !






درصورت بیان « سرچشمه » و پاک نکردن 666
بهره بردن از عکس ها ، فیلم ها و مطالب این وبلاگ آزادی میباشد




در همین راستا :

 

مرگ تدریجی یک فرهنگ !
http://666sabz.blogspot.be/2015/12/blog-post_16.html


واکنش رشید پور ، زمانی که الهام چرخنده خود را « ناموس شیعه » خواند !
http://666sabz.blogspot.be/2015/12/blog-post_43.html
 
.
ویدیو : الهام چرخنده اعتراف کرد که امام حسین در تمام طول عمر مشغول عشق بازی بوده !
.
.
.الهام چرخنده : خداییش حق من بود که این « ساق پا » رو بپوشم و دل رهبر رو ببرم ! 
http://666sabz.blogspot.be/2014/06/blog-post_14.html
 .
.
الهام چرخنده : میترسم ایندفه چوب کنن تو آستینم !
http://666sabz.blogspot.be/2014/05/blog-post_4660.html
.
.
واکنش استاد نصرت الله وحدت به سخنان الهام چرخنده !
http://666sabz.blogspot.be/2014/05/blog-post_14.html
.
.
عکسی از چوب خوردن خانم چرخنده !
http://666sabz.blogspot.be/2014/05/blog-post_7017.html
.

 




.
.


۱۳۹۴ آذر ۲۶, پنجشنبه

آنیتا مقدم فر ، یکی دیگر از افتخارات ایرانیان مقیم بلژیک !







 هوش و ذکاوت ایرانیان ، همیشه زبانزد بوده و این موضوع شامل ایرانیان مقیم بلژیک نیز میشود. چنانکه سالانه تعداد زیادی از جوانان ایرانی وارد دانشگاهای معتبر این کشور میشوند.

امروز دریافتم که نوجوانی به نام « آنیتا مقدم فر » در سن چهارده سالگی و با میانگین بالا ، موفق به دریافت دیپلم و همان سال وارد دانشگاه شده و اکنون با هفده سال سن ، در سال دوم پزشکی ، مشغول تحصیل است !

لازم به یادآوری است که پدر ایشان یکی از دندانپزشکان بنام و با تجربه در بلژیک ، مادر ایشان روانپزشک و خواهر بزرگتر ایشان هم در رشته دندانپزشکی مشغول درس خواندن هستند.

امیدوارم که با شناخت استعدادهای نوجوانان در جهت شکوفایی و پیشرفت هر چه بهتر آنان ، کوشا باشیم.


برای آنیتای نازنین ، شادی ، تندرستی و پیروزی هرچه بیشتر ، آرزو میکنم.














احساسات شاهدخت اشرف پهلوی از خاطره حج عمره و زیارت کعبه !










در همین راستا :




عکسی که سلطنت طلبها مایل نیستند کسی آنرا ببیند !
http://666sabz.blogspot.be/2014/04/blog-post_4736.html



عکسهای پادشه خوبان اسلام پناه
http://666sabz.blogspot.be/2012/08/blog-post_9029.html



عکس سنگ مزار پادشه خوبان از نمایی دیگر
http://666sabz.blogspot.be/2014/08/blog-post_23.html 


فیلم تاریخی و کمتر دیده شده از زمان شاه


فیلم بهاییان در دوران پادشاه اسلام پناه 


فیلم جور و ستم بر بهاییان در زمان پادشه خوبان

 

فیلم بوسیدن و رد شدن از زیر قرآن توسط شاهزادگان پهلوی




۱۳۹۴ آذر ۲۵, چهارشنبه

چیستان : نام این مرد چیست ؟!











درصورت بیان « سرچشمه » و پاک نکردن 666
بهره بردن از عکس ها ، فیلم ها و مطالب این وبلاگ آزادی میباشد




 در همین راستا :


.

فراموشی !
https://666sabz.blogspot.be/2014/09/blog-post_21.html

.
لیموزین !
https://666sabz.blogspot.be/2013/10/blog-post_18.html

.
چیستان : آخرین انسان معروف ماقبل تاریخ کیست ؟
https://666sabz.blogspot.be/2014/12/blog-post_29.html

.
.
.

یک پرسش حیاتی دیگر ... از مجموعه پرسش های بی پاسخ !








درصورت بیان « سرچشمه » و پاک نکردن 666
بهره بردن از عکس ها ، فیلم ها و مطالب این وبلاگ آزادی میباشد



.

.
.


در همین راستا :

.

پرسشهای بی پاسخ !
https://666sabz.blogspot.be/2014/08/blog-post_65.html

.

گربه و عید فطر !


.
.






مرگ تدریجی یک فرهنگ !






درصورت بیان « سرچشمه » و پاک نکردن 666
بهره بردن از عکس ها ، فیلم ها و مطالب این وبلاگ آزاد میباشد
.
.
 

 در همین راستا :

 
.
خواهشمندم که از « تازه به دوران رسیده ها » پیروی نکنید !
 

.
پس زنگها کی به صدا درمیایند !
http://666sabz.blogspot.be/2015/05/blog-post_27.html


فارسی را دریابیم ! 
http://666sabz.blogspot.be/2012/12/blog-post_16.html
.
.
سخنی متفاوت درباره ساپورت
http://666sabz.blogspot.be/2013/08/blog-post_28.html

.
.
مستند از تهران تا کایرو
http://666sabz.blogspot.be/2012/07/blog-post_31.html
.
.
.
.





۱۳۹۴ آذر ۲۴, سه‌شنبه

واحد شمارش گربه و گربه سانان ، « قلاده » نیست !





قلاده برای شمارش سگ سانان و آخوند سانان است !

چون نیک بنگریم ، فرزندان جانوران نامهای گوناگونی دارند ، برای نمونه :

توله سگ ، توله شغال ، توله خرس ووو

کره خر ، کره الاغ ، کره اسب ووو

جوجه خروس ، جوجه اردک ، جوجه عقاب ووو

ولی برای گربه و گربه سانان ، از واژه « بچه » استفاده میشود !

بچه گربه ، بچه شیر ، بچه پلنگ ووو

که خود نشانگر این مهم است که در فرهنگ ایرانی و زبان فارسی ، گربه ها از جایگاه ویژه ایی برخوردار هستند.


و درضمن ، هر دانایی میداند که گربه به کسی اجازه نمیدهد که قلاده یا زنگوله به گردنش بیاندازد !

پس چه بهتر که برای شمارش گربه سانان ، از همان عدد استفاده شود ، مانند : یک گربه ، دو تا گربه ، سه تا گربه ووو



..
.
.

در همین راستا :

. ..
ویدیو : مورس زدن یک گربه به خامنه ایی

.
.
به یاد شعله رئوفی و 200 گربه ایی که سوختند ...
https://666sabz.blogspot.be/2015/09/200.html
 .
.
گفتگوی دو گربه کارتن خواب ! 
https://666sabz.blogspot.be/2012/08/blog-post_1087.html 
 .
.
گربه و عید فطر !
https://666sabz.blogspot.be/2012/08/blog-post_3792.html
.
.
صفت گربه ها هرچی باشه ، از انسانها خیلی بهتره !
.
.
چو شیری سوی جنگ آید ، دل او چون نهنگ آید



.
.





۱۳۹۴ آذر ۲۳, دوشنبه

دو داستان کاملا واقعی که به هم سنجاق شده اند :

 


.


جاتون خالی ، شنبه شب یه جایی دعوت بودم. همون همکارم که پیشتر تعریفش را کرده بودم.

چند سالی بیشتر نیست که خانوادگی از ایران اومدن و کار پناهندگی واقامتشون درست شده ولی هنوز ملیت بلژیکی ندارن. فعلا آقا پرویز مشغول کاره و خانمش هم که داره هنوز زبون فرانسه میخونه. تو همون کلاس هم با چند تا خانم ایرانی دیگه آشنا شده که با هم خیلی جی جی باجی شدن در اینجور مهمونیها همیشه حضور دارن.



خلاصه در اون شب هم طبق معمول ، مهمونها گروه گروه شده بودن و با هم حرف میزدن و در اتاق مهمونی سی چهل متری ، تقریبا صدای همه را میشد شنید.



طرفهای صحبت من که همش داشتند پز تلفنهای همراه و مزایای خودروهاشون رو به همدیگه میدادن ومن هم که اصلا اهل این حرفها نیستم ، داشتم به صحبت های دیگران گوش میکردم که شاید صحبتهای جالبتری بشنوم.



صحبت خانمها که واقعا شنیدنی و آموزنده بود. خانمها از اینکه هنوز ملیتشون درست نشده حرف میزدن و نگرانیشون هم این بود که امسال تابستون هم نتونن برن ایران !



گوشام رو تیز کردم ببینم که علت بیتابیشون برای برگشت به ایران چیه  .... آخه چهار پنج سال بیشتر نیست که از ایران اومدن بیرون !



از شنیدن درد دل خانمها ، فهمیدم که دلنگرانیها سر هر چیزی است به جز خود ایران !



شمسی خانم ، نگرانیش این بود که نوه خاله اش بدنیا اومده و هنوز ندیده اش. میگفت وای اگه بدونید چقدر بامزه شده ، مامانش گوشی رو میگیره ، میگه به خاله سلام کن ، اونم میگه « سلام آله » ... خود شمسی خانم که از خنده ریسه رفت و خانمهای دیگه هم مثل اینکه صد ساله که نوه خاله ایشون رو میشناسن « واااای خدا » ، « اللهی بمییییرم » ووو از دهنشون سرازیر شد !



یکی دیگه از خانمها نگرانیش این بود که اینجا پودر پسته و خلال بادوم و آویشن و هفت ادویه پیدا نمیشه و باید خودش حتما بره ایران تا بتونه اینا رو بیاره !



یکی دیگه داغ دلش تازه شد که اگه بره ایران باید با خودش کلی جنس بیاره ! حالا جنسها چی بودن ؟! گوشتکوب ، دم کنی و سیخ کباب !


یکی دیگشون هم که میگفت دواهای بلژیکی که اصلا بدرد نمیخوره ! دکتراشون هم که زورشون میاد یه آنتی بیوتیک بدن ! خودش باید بره و کلی آنتی بیوتیک و « استامینوفن » بیاره !



یکی دیگشون هم که دلش برای سفره های ابوالفظل عمه جانش تنگ شده بود !



خانمها و سخنان آموزنده شان را رها کردم و چون بحث آقایان از گوشی و خودرو ، رسیده بود به حال و حول هایی که در جوانی کرده بودن ،. گوشهایم را تیز کردم تا سخنان آنطرفی ها را بشنوم. یکی از اون گروه چشمش به من افتاد و گفت ، تشریف بیاورید و کمی هم با ما باشید ، من هم از خدا خواسته ، بلند شدم و پیش آنها نشستم.



آنها چند جوان بودن که داشتن با دقت هرچه بیشتر به حرفهای یک آقای مسنتر گوش میدادن. آقاهه هم افسار بحث را گرفته بود و یه کله میتازوند !



- آره ، پدرم میگه سال هزار و سیصد و چهل که تازه عروسی کرده بود ، گروهبان ارتش بود ، حالا سکه تمام پهلوی چند بود ، همش نود تومن ! نود تا تک تومنی ها !



همون موقع یک خانه دو اتاقه ، نزدیک سه راه سیروس خریدن ، چهارده هزار تومن ! چهارده هزار تک تومنی ها ! تازه هفت هزار تومن رو پیش دادن ، هفت هزار تومن دیگه اش رو هم از بانک وام گرفتن ! هفت هزار تک تومنی ها !



حالا حقوق پدرم چقدر بود ؟!!! چهار صد تومن !

یعنی راحت با یک سال پس انداز ، پول پیش رو جمع کرد و بقیه اش رو هم از بانک وام گرفت !



جوان ها هم شروع کردن به سر تکان دادن و « چی بودیم و چی شدیم » و « ملت لیاقت نداشتن » گفتن.



من دیدم که نه ... مثل اینکه آقا خسرو این جوانان را بچه گیر آورده ، گفتم آقا خسرو ، چرا برای همه قیمت ها ، میگید « تک تومنی » ولی برای حقوق چهارصد تومنی پدرتون تاکید نمی کنید که منظورتون چهارصد تا تک تومنیه ؟!

دو سه تا جوون ، من رو چپ چپ نیگا کردن و یکی از جوونها زد زیر خنده و گفت ، آقا فریبرز خیلی شوخن !



گفتم ، نه اصلا شوخی نمیکنم !



پسره جا خورد ! گفت حقوق پدرشون چهارصد هزار تومن بوده دیگه !



گفتم ، چهارصد هزار تومن ؟!!! اونوقت هفت هزار تومن پیش دادن و هفت هزار تومن وام گرفتن ؟!!!

اون زمانی که آقا خسرو میگن ، حقوق وکیل و وزیرش هم چهارصد هزار تومن نبوده حالا چه جوریه که حقوق یک گروهبان یوهویی چهارصد هزار تومن بوده ؟!


آقا خسرو پرید وسط و گفت : من کی گفتم چهار صد هزار تومن ؟! من گفتم چهار صد تومن !



دیدم که جوونها یوهویی یه تکونی خوردن.

گفتم : خوب وقتی که شما روی همه قیمتها تاکید میکنید که تک تومنی بوده و روی حقوق پدرتون تاکید نمی کنید ، این جوونهای امروزی خیال میکنند منظورتون هزار تومنه !



یکی از جوونها پرید و گفت ، خوب چرا قیمت خونه رو نمیگید ، میگن پدرشون یه خونه دو اتاقه خریدن چهارده هزار تا تک تومنی !



گفتم : خوب عزیزم ، لابد خیال کردی که منظورشون از دو اتاقه ، دوتا اتاق خوابه !

با لحن بی ادبی گفت ، « په نه په » !

گفتم خوب دیگه ، وقتی نمیدونی ، نظر نده !
منظور آقا خسرو ، دو تا دونه « تک تومنی » اتاقه !



همه سرها برگشت سمت آقا خسرو ، آقا خسرو هم خیلی دستپاچه گفت ، خوب آخه قرار بود که بعد از اینکه قسط بانک تموم شد ، دو تا اتاق دیگه هم روش بسازن ... اینجوری دو تا اتاق پایین میشد اتاق مهمونی و نشیمن ، دو تا بالایی هم میشد اتاق خواب.



گفتم ، درضمن در اون زمانها ، خونه ها ، حموم هم نداشت باید میرفتن حموم عمومی ! گمون کنم که آب و برق هم نداشت !



گفت من که حرفی از حموم تو خونه نزدم ! تو هر محله ایی ، یه حموم نمره بود  ... یک سال بعدش هم ، سیصد تومن دادن آب کشیدن و چند وقت بعدش هم برق ! برقو یادم نیست چند دادن.

گفتم : بله نزدید ، ولی این جوونها ، خیال میکنن که با چهارده هزار تومن یک خانه دو اتاق خوابه با سونا و جکوزی میشد خرید !



درضمن ، شما میگید که با یک سال پس انداز ، راحت میشد پول پیش رو جمع کرد ، با ماهی چهارصد تومن چه جوری میشه یک ساله هفت هزار تومن ....

آقا خسرو پرید وسط و گفت ، آخه پدرم دوماد سرخونه بود و همه خرجها رو پدر بزرگم میداد ، اینجوری شد که تونست حقوقش رو جمع کنه !



گفتم ، آها پس جریان اینجوری بوده .... ولی بازم با یکسال پس انداز که ...

بازم خسرو پرید تو حرفم و گفت ، خوب پول پیش رو دو تا پدر بزرگام کمکش کردن دیگه....



گفتم : خوب آخه شما هیچ کدوم اینا رو نمیگید ! این جوونها خیال میکنند که زمان شاه ملت پول پارو میکردن و همه چی هم مفت بوده و خوشی زده بوده زیر دلشون !

آلان هم گفتید که برای لوله کشی آب ، سی صد تومن پول دادن ، خوب با حقوق چهارصد تومنی ...


یکی از جوونها ، گفت ، آقا فریبرز ، لازم نیست خودتون رو بیشتر خسته کنید ، همینکه فهمیدیم که حقوق های اون زمان هم « تک تومنی » بوده ، تا تهش رو خوندیم.


آقای خسرو که سرگرم خیار پوست کندن شد و دیگه چیزی نگفت ، یکی دیگه از جوونها گفت : چرا دلار هفت تومنی رو نمیگید ؟!

اون یکی جوونه در پاسخش گفت ، محسن جون ، با چهارصد پونصد تومن در ماه ، مگه چند دلار میشد خرید .... تازه اگه همش رو هم تبدیل کنی ، ..... میشد ..... شصت هفتاد دلار ، خوب با این پول کجا میشد رفت !



صدای شمسی خانم بلند شد بفرمایید شام و یوهویی آقا خسرو زیردستی خیار رو ول کرد هوا و به سمت میز شام هجوم برد ....


.
.

 تذکر کوچک : نام های آورده شده ، نامهای تخیلی بوده و شباهت نام ، رفتار یا گفتارشان با یکی از اعضای خانواده شما کاملا اتفاقی میباشد.





.
.

در همین راستا :



پای سخنان نصرت الله خان !
http://666sabz.blogspot.be/2014/09/blog-post_16.html



.
.