۱۳۹۳ آبان ۲۷, سه‌شنبه

نامه یک چوپان زاده به شاهزاده رضا پهلوی



نامه یک چوپان زاده به شاهزاده رضا پهلوی


جناب شاهزاده رضا پهلوی 
من یک چوپان زاده ام، که خود نیز چوپانی کرده ام. اتفاقات پیرامونم مرا بر آن داشت تا با شما گفتگویی را بیاغازم. تاریخ گواه است که در زادگاه ما رسم بر این بوده که چوپان زادگان نه تنها با شاهزادگان بلکه با نوکران شاهزادگان نیز نمی بایست سخن میگفتند، اما من بنا دارم سنت شکنی کرده و اولین چوپان زاده ای باشم که شاهزاده ای را به گفتگو میخواند. 



به کسری بگفتند کای شهریار .... عقابی گرفته است بازت شکار

بگفتا به چوبش بکوبند پشت .... که با مهتر خود چرا شد درشت؟



درشتی ها و تلخی های سخنم را بر من ببخشایید چرا که حقایقی در آن نهفته است. و "تلخی به یاد آر که خاصیت دواست" اما پیش از آغاز سخن؛ ضروری می بینیم که مختصر توضیحی بدهم درباره اینکه چوپانان کیانند؟ و چوپان زادگان در زادگاه من و شما چگونه روزگار میگذرانده اند و میگذرانند؟ چوپانان مدیران توانمند و فهیمی هستند که روستائیان بخش مهمی از دارایی هایشان را به آنان می سپارند تا آنها با بهره گیری از هوش و درایت شان امانتی را که در اختیارشان نهاده شده بهره ور کرده و پس از سپری شدن مدت معینی به صاحبان اصلی باز گردانند.  و چوپان زادگان، سختی دیدگان و بارِ فقر کشیدگان و تلخیِ محرومیت چشیدگان اند.  همانگونه که گفتم، من یکی از این چوپان زادگانم. یعنی نه تنها در فقر و محرومیت قد کشیده ام بلکه اگر تلاش کرده و بر اساس استعداد و توانایی فردی راهی گشوده ام بسوی آینده، تیرآهنی لای چرخ زندگی ام گذاشته شده تا از پا نهادن در آن راه منصرف شوم، اما خوی و خصلت چوپانی مرا به یافتن بیراهه ای کشانده است و حرکت بسوی هدف. 


جناب شاهزاده  
مایلم گفتگو را با این حکایت گلستان اغاز کنم که، ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی خواند. صاحبدلی بر او بگذشت و گفت: تو را مشاهره چندست؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندان چرا همی دهی؟ گفت: از بهر خدا می خوانم. گفت: از بهر خدا مخوان گمان می کنم در این سه دهه ای که از تاجگذاری شما میگذرد، خیرخواهانی به صورت پنهان و آشکار از شما خواسته باشند که : از بهر خدا مخوان و شما توجهی ننموده و گمان کرده اید عمل به این سخن گرانقدر برایتان گران تمام می شود. آن را به هیچ گرفته اید و این به هیچ گرفتن ها شما را به هیچ کشانده است. از همین روست که سخنان ارزانتان به ارزنی نمی ارزند.  به عنوان مثال یکی از این سخنان ارزان لافِ شکایت از رهبر جمهوری اسلامی در دادگاه لاهه بود؛ که چندین سال پیش مطرح کردید، که به محضی که شنیدم با دوستانم گفتم: این بیشتر به یک نمایش مضحک و درد آورشباهت دارد تا یک حرکت جدی. مضحک از آن رو که لاف خام است و دردآور از آن جهت که دامی است گسترده در راه عوام . و "هر که این باور کند از ابلهی است" و آخرین این سخنان پیامی بود که به مناسبت کوروش هخامنشی داده و او را پدر بشریت قلمداد نموده اید. و سخنان بسیار دیگر که وقتی در کنار سخنان سخیف آقای احمدی نژاد قرار میگیرند، این نتیجه حاصل می شود که سخنان احمدی نژاد هوشمندانه ترند.


آقای پهلوی
هرازگاهی که با شبکه های تلویزیونی مصاحبه میکنید؛ یا تماشا نمیکنند یا پس از شنیدن چند جمله نتیجه گیری می کنند که : می نماید سیری این حیلت پرست ....  والله از جمله حریصان بد تر است. اما همین اظهار نظرهای ورز نخورده و بیانیه های بی بنیه تان به غیر از آنکه شما را مضحکه خاص و عام می کند ، بندی به بندهای ما میفزاید. یکی از اتهام های چوپان زاده فرهیخته و نجیبی مثل ستار بهشتی که منجر به کشته شدن او شد این بود که تحت تاثیر اظهارنظرهای ورز نخورده شاهزاده است (اتهام سلطنت طلبی). درحالی که نوشته های باقی مانده از آن چوپان زاده فهیم بیانگر آن است که اگر او در سال 57 میزیست یکی از پیشروان قیام علیه استبداد پهلوی می بود. 

امیدوار بود آدمی به خیر کسان .... مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان



جناب شاهزاده  
اطرافیانتان در حق شما بدی کرده اند . خیر خواه شما نیستند،"مگسانند گرد شیرینی". و به تعبیر مولوی قصابانند که "خانه دیو است دلهای همه "اینان در دوران جلا ل و جبروت پدرتان ستم کرده اند و به خوبی میدانند که شما از آن ستمگری ها بی خبرید و نیز میدانند که پایگاهی و جایگاهی در میان مردم ندارند . توهم برایتان آفریده اند تا در کنار شما به مطامع خود برسند . چنان وانمود می کنند که با دشنام دادن به گردانندگان جمهوری اسلامی میتوان عزتی و حرمتی به دست آورد . اگر چنین باشد باید رجوی و اطرافیانش گوی سبقت را از آنان ربوده باشند ، که در این سالهای دراز زننده ترین فحش ها و زشت ترین القاب را نثار ایت الله ها کرده اند عشوه های یار بد منیوش هین دام بین ایمن مرو تو بر زمین.


آقای پهلوی  
هر رژیم حاکمی در هر گوشه دنیا، اگر سدی می سازد تا از به هدر رفتن آب رودی جلوگیری شود به وظیفه اش عمل نموده ، اما اگر سد راه خردمندان و فرهیختگان قوم شده و قومی را مامور لجن مال کردن آنان کند خیانت کرده است که پدر و پدر بزرگ شما نیز از این قاعده مستثنا نیستند. پدر شما سدهای بسیاری ساخت، هم در برابر آب رودخانه ها و هم در برابر خردمندان و اهل علم و ادب و فرهنگ. راه خردورزی و عقلانیت را سد کرد و همان سدها طغیان کرده و دودمانش را ویران کردند. اما فرض کنیم تمام مورخان درباره آن سدسازی ها دروغ گفته اند . هرچه بود " آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. شاهزادگی را در انبار خانه بایگانی کنید تا آذوقه موریانه ها شود و "عرضه کن گر هنر و دانش و فضلی داری" یاری خواستن از مردگان برای زندگی کردن , نشانه ناتوانی و درماندگی و نا امیدی است. 


 چارچشمی تو ز عشق مشتری .... بر امید مهتری و سروری
مشتری خواهی بهر دم پیچ پیچ .... تو چه داری که فروشی؟ هیچ هیچ



در یکی از مصاحبه های تان گفتید که 62 میلیون دلار از آنچه توسط پدرتان از ایران برده شده بود، در اختیار شما گذاشته شد. آن هم در آمریکا، یعنی سرزمین فرصت ها، بگذارید حقیقت تلخی را عریان کنم، اگر اندکی از آن همه امکانات و فرصت ها در اختیار هر چوپان زاده ای بود با تلاش و پشتکار و با اراده و همت و با عقل و درایتش امروز بر صندلی یکی از پست های کلیدی آمریکا تکیه زده بود. اما شما چه کرده اید؟ امکاناتی را که در اختیارتان بوده به دست بدخواهان زادگاه خود سپرده اید تا ترویج خشونت کنند! بدزبانان را دور خود گرد آورده اید تا به آزادیخواهان و دگراندیشان ناسزا بگویند، به مصدق و یارانش بی حرمتی کرده و به ایمان مردم توهین کنند، بی آنکه به آنان تشری زده شود که: بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست و این بی حرمتی ها ریشه در گفته های مادرتان دارد که در مصاحبه های شان چشم در چشم ما میدوزند و میگویند: مردم ایران از دم بی شعورند حال آنکه شما بهتر از هر کسی باید بدانید که دستان مادرتان (به عنوان نفر دوم حکومت به مدت بیش از بیست سال) به همه خون هایی که بی گناه ریخته شده آلوده است.


جناب شاهزاده  
الان بیش از سه دهه است که بیانیه می دهید و مردم را به قیام و شورش میخوانید. آیا هرگز از خود پرسیده اید که: چرا مردم اظهارات و بیانیه های شما را جدی نمی گیرند؟ اگر پرسیده اید و پاسخی نیافته اید.  از یک چوپان زاده بشنوید که:  جدی گرفتن سخنان شما, از بیم مار در دهن اژدها شدن است پس "از بهر خدا مخوان"


گذشت آنکه دلهایی در شکنج موی ولیعهد بود
گذشت آنکه کشوری پر زگفتگوی ولیعهد بود
گذشت آنکه سراپای مردمی به زور و به ضرب
به سان آینه مجذوب روی و موی ولیعهد بود.



چوپان زاده خسرو آذربیگ

آبان 93









۵ نظر:

  1. جناب آقای چوپان زاده متاسفانه شما نیز مانند گماشتگان جمهوری جور و جهل و جنون و جنایت تنها به قاضی رفته اید و خوشحال برگشته اید جنابعالی تاکنون کدام قدم را در راه رهایی مردم در بند ایران کدام قدم را برداشته اید که توقع دارید کسی بدون داشتن امکانات از انسوی دنیا بتواند کاری کند چگونه توقع دارید که شاهزاده ای که تا کنون روی آرمان و حرف خویش ایستاده و ذره ای کوتاه نیامده به بکی از مسولین دولت امریکا تبدیل شود با این وجود باز هم گناهان نکرده پهلوی ها را به پای شاهزاده ای نوشتید که در آن زمان هیچگونه مسولیتی نداشت امید آنکه بجای زیر سوال بردن مبارزین توان خود را در جهت آزاد سازی مردم ستم دیده ایران بکار گیرید

    پاسخحذف
  2. حقا که بدرد همون چوپونی می‌خوری اینهمه زرزدی که جای دوست و دشمنتو نشون بعدی حتا اونم نتونستی حالا اگر در آینده چپن خوبی‌ نشدی امیدوارم که گوسفنده خوبی‌ بشی‌ تا حد عقل آزارت به کسی‌ نرسه. تر زدی.

    پاسخحذف