۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه

تفاوت بین زیردریایی مرطوب جمهوری اسلامی و استکبار جهانی

زیردریایی مرطوب گونه ایی از زیردریایی ها است که بر خلاف سایر زیردریایی ها قادر به ایجاد مکانی خشک برای سرنشینان خود نیست غالبا چنین زیردریایی هایی برای کارهای غواصان ( هر نوع ) مورد استفاده قرار میگیره


این قیبل زیردریایی ها غالبا از یک موتور الکتریکی استفاده می کنند و از محدودیت های بیشتری نسبت به سایر زیردریایی ها در قرار گرفتن و ماندن در عمق اب برخوردارند ( بنا به شرایط غواص )

زیر دریایی مرطوب مدرن ساخت صنایع اسباب بازی جمهوری اسلامی


















و اما چند نمونه از زیردریایی مرطوب زهوار دررفته ساخت استکبار جهانی











۱۳۹۰ فروردین ۲۹, دوشنبه

پاسخ به یک پرسش ...





همیشه این پرسش ازم میشه که با اینکه خدا منو از بهشت بیرون کرده بود ، من چه طوری دوباره رفتم تو بهشت و حوا رو فریب دادم

در اینجا کل ماجرا رو براتون تعریف میکنم ، ببینید داستان از چه قرار بوده
.
.

برای اینکه دربون بهشت ، در رو ول کرده بود به امان خدا ، رفته بود !

منهم یواشکی از لای در رفتم تو !

دیدم دربون بهشت لای بوته ها قایم شده ، داره حوا رو دید میزنه و یه چیزه دیگه هم میزد که حالا روم نمیشه بگم چی بود !

برای اذیت این مردک چشم چرون ، رفتم به حوا گفتم یه چیزی بگیر جلوی عورتت ، قبول نکرد !

هی میگفتم بده بابا ، این جونورها میبیننت ، خوبیت نداره و او هم در پاسخ میگفت ، آلان لخت و پتی مده !

بهم گفت تو املی و از نسل جوون هیچی نمیدونی !

دیدم دهن به دهن حوا گذاشتن فایده ایی نداره ، باید یک کلک ناقلایی بزنم....

بهش گفتم راستی چاق شدی ، جریان چیه ؟!

یه دفه سرخ شد و دویید جلوی برکه و اندامش رو خوب برانداز کرد و گفت وای شیکمم خیلی گنده شده !

گفتم آره بابا ، خیلی بد شدی !

نزدیک بود گریه اش بگیره ، ازم پرسید چیکار کنم که هیکلم بیاد رو فرم ؟

گفتم خوب البته باید رژیم بگیری ، سخته میدونم ولی میگن سیب هم خیلی خو ...

هنوز این سخنم به پایان نرسیده بود که دیدم حوا داره از درخت سیب قندی میره بالا !

آدم سر رسید ، گفت چیه انقدر داد و بیداد میکنید ، بهشت رو گذاشتید رو سرتون !

مثل بچه آدم بازی کنید دیگه !

یوهو چشش افتاد به حوا که سعی میکرد شیکمش رو پشت برگ درخت پنهان کنه ...

گفت داشتین قایم موشک بازی میکردید ؟ از اون هیکل هاتون خجالت بکشید !

داغ دل حوا تازه شد ، گفت شیطون جون تو راست میگفتی ، میگه از هیکلم باید خجالت بکشم ! یعنی من انقدر چاق شدم ؟!

حوا شروع کرد به عر زدن ، بیچاره آدم هاج و واج مونده بود که چی شده و هی میگفت حوا مگه من چی گفتم !

حوا گفت ، تو روزی صد بار بهم سرکوفت میزنی ! هی میگی هیکلت اینجور ، شکمت اونجور !

آدم دهنش وا مونده بود که این داره چی میگه !

آدم گفت ، شیطون جون دستم به دامنت ( آخه تازه ختنه کرده بودم ؛ دامن پام بود ) ، یه کاری بکن.

به حوا گفتم ، حوا جون ، سه تا سیب قندی بکن و بیا پایین ...

خلاصه گفتم دیگه تمومش کنید ، بیا حوا جون این سیب قندی رو بگیر ، آدم تو هم اینو بگیر ، دهنتون رو شیرین کنید.

آدم و حوا یه گاز از این سیب قندی ها زدن ، با هم روبوسی کردن و یه لبی هم از هم گرفتن.

حوا گفت ، حالا این شیکمم رو چیکارش کنم ، بهش گفتم بهترین راه اینه که یه برگ بکنی ، فعلا بذاری رو شیکمت تا ببینیم چی میشه.

خانم رفته یه برگ گیلاس آورده ، میگه این خوبه ؟!

خودم رفتم دو تا برگ گنده انجیر کندم و آوردم ، یکی دادم دست آدم یکی هم دست حوا ، گفتم اینا رو بذارید رو اون شیکمبه هاتون.

آقا ، یه دفه مثل اینکه موی خدا رو آتیش زده باشی ، نمیدونم از کجا سر رسید ، دید دهن حوا داره میجنبه ، گفت حوا ، تازگی ها شیکم باره شدی...

یوهو زر زر حوا آغاز شد !

میگم حوا چرا گریه میکنی دوباره ؟

میگه دیدی ، خدا هم بهم میگه شیکم گنده شدی !

خدا گفت نه بابا ، دارم میگن شیکم باره ، کی گفتم شیکم گنده ...

خلاصه اینقدر این حوا با خدا کل کل کرد ، که آخر سر خدا کفرش دراومد و هممون رو از بهشت انداخت بیرون !

.
.

یادم رفت بگم که دربون بهشت ، همین آقای جنتی خودمون بود.

از همون موقعه هم به جنتی معروف شد.


.
.
.

پاسخ به آقایی که مرا دروغگو و یاوه سرا خواند !


یه بار از بخت بد ، افتادم روی سایت آقای احمد پناهنده ، خواستم یه نظر بذارم ، ازم آدرس ایی-میل خواست ( سایتش ، نه خودش ) ، منم آدرس ایی-میلم رو گذاشتم ! حالا راه به راه برام ایی میل میاد !
هر چی هم رفتم روی این سایت لعنتیش ببینم چطور میتونم ، آدرس ایی میلم رو بردارم ، چیزی پیدا نکردم تا حالا 3-2 بار هم برای ایشون ایی-میل دادم که آدرس منو پاک کنه و دیگه برایم ایی-میل نفرسته ، ولی نه ترتیب اثر داده شد و نه کسی پاسخم رو داد !

اینها مردم رو گروگان میگیرند که مثلا بگن سایت ما فلان قدر عضو داره !؟!

--------------------------------

در پاسخ به متن بالا ، آقایی به نام آدونیا ، مرا دروغگو خوانده و مرا متهم به یاوه سرایی کرد ! قسمتهایی از سخن های آقای آدونیا به شرح زیر است :

- چرا حرف بی ربط میزنی پدر جان
- باز هم یک نفر یک کلام از شاهزاده حمایت کرد شما طبق معمول کامنت تخریبی گذاشتید ؟

- حتی عصبانیتت هم از این انسان فرهیخته و محترم نمیتونی پنهان کنی !


- علاوه بر اینکه بی ربط میگی تو روز روشن هم داری دروغ میگی !


- من ده ها بار در وبلاگش کامنت گذاشتم نه برام ایمیل اومده نه چیز دیگری و شما داری دروغ میگی !


- به این روش شما میگن کامنت تخریبی


- انصافا در یاوه سرایی و اتهام زنی کیهان حسین شریعتمداری رو گاهی رو سفید میکنید !

- خوشحالم که انسان های کوچکی مثل تو ماهیت دورو و ریا کارشون با توهین به این بزرگمرد فرهیخته هر روز بیشتر نشون میدن !

- من قبلا بارها برای ایشون پیام گذاشتم هیچ وقت همچین مشکلی پیدا نکردم


من همیشه ایی-میل های آقای پناهنده رو پاک میکنم ولی خوشبختانه این دو پیام رو در سطل زباله ام که هنوز خالیش نکرده بودم ، پیدا کردم !

همین آلان هم یکی دیگه رسید !
به تاریخ ها و نام فرستنده خوب توجه کنید و ببینید که چه کسی دروغگو و یاوه سراست !





.
.

.

.







۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه

عکس لو رفته ، از لحظه تولد مقام معظم رهبری



و اما ، ماجرای حقیقیه « یا علی » گفتن خامنه ایی ، چه بود !


همه میدانیم که معمولا قابله های با تجربه ، یه سن و سالی ازشون گذشته و آدم مسن هم خوب طبیعتا ، گوشش خوب نمیشنوه

قابله مادر محترم خامنه ایی هم چون گوشش سنگین بوده ، یه « ع » شنیده وخیال کرده که آقام خامنه ایی ، فرمودند « علی » ، در صورتی که خامنه ایی فرموده بودند « عـر » !

محمدیاش صلوات ...

۱۳۹۰ فروردین ۲۰, شنبه

از کی نام دهنمکی ، دهنمکی شد !




حتما میدونید دیگه چرا نام این بابا دهنمکیه دیگه ؟
اهه ! نمیدونید ؟؟
جونم براتون بگه :
توی جبهه به این بابا میگفتن « دهن مکی » !
برای اینکه توی جبهه ، برای رزمندگان اسلام ، با دهن ، مک میزده !
یه روز تقاضای مرخصی میکنه ، اون کسی که باید نام این رو توی لیست درخواستها مینوشته ، از بس عادت کرده بوده به این لقب ، مینویسه « دهن مکی » !
این لیست رو میفرسته برای فرمانده تیپ که برگ مرخصی ها رو صادر کنه.
فرمانده تیپ به این « دهن مکی » که میرسه ، کف میکنه که ای بابا ، اینجا زیر گوشه خودمون همچین کسی رو داشتیم و مجبور بودیم خود ارضایی کنیم !
سریعا بی سیم میزنه به گردان « دهن مکی » و به فرمانده اش میگه ، مردیکه منافق ، تو همچین کسی تو دست و بالت هست و به فرمانده ات خبر نمیدادی ، بگم سریه بعد تو رو هم بفرستن رو مین ؟ تمام !
اون یکی فرمانده که زرنگتر از این حرفا بوده ، پیش خودش میگه که اگه « دهن مکی » رو بدم بره ، دیگه خودمون باید سماق بمیکیم ، چی کار کنم چی کار نکنم که یه کلک به ذهنش میرسه و میگه قربان ، درباره کی صحبت میکنید ؟! تمام !
فرمانده میگه ، همین مردک ، « دهن مکی » ! تمام !
قربان ببخشید ، سوتفاهم شده ، نام این بابا « ده نمکی » است ! 
این کارش اینه که روی مرده ها نمک بپاشه که عفونت نکنند !
حالا اگه میخاین ، بگم بیاد خدمتتون ! تمام !
فرمانده ، میگه نه بابا اصلا حالم از مرده و مرده شور بهم میخوره ! تمام !
-----------
از اونجا شد که نام این بابا شد دهنمکی !
فکر کنم دیگه خودش هم نام اصلی اش رو به یاد نیاره.


.
.
.