۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

تظاهرات ایرانیان در برابر سفارت جمهوری اسلامی در بروکسل

هم زمان با مردم ایران و شهرهای بزرگ جهان،

تظاهرات ایرانیان در برابر سفارت جمهوری اسلامی در بروکسل
ساعت ۱۷ روز سه شنبه اول مارس
همه بیائید دست به دست هم دهیم
وقت اتحاد و یکپارچگی است
تفرقه دشمن ماست
پیش بسوی ایرانی آزاد
اتحاد برای ایران ـ بلژیک
وقت تنگ است ، خواهشن خبر رسانی کنید


۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

جهان را سبز خواهیم کرد


قطعنامه مشترک تظاهرات سراسری همبستگی در اعتراض به سرکوب خونین مردم ایران

جمعه 29 و شنبه 30 بهمن 1389

پس از خرداد 1388، جنبش ميليونی مردم ايران برای گسستن زنجيرهای استبداد، با سرکوبی بی امان از عرصه خیابان‌ها به عقب رانده شد. جمهوری اسلامی تظاهرات مسالمت آمیز مردم علیه تقلب و دروغ، و برای آزادی، دمکراسی و حقوق شهروندی را با خشونتی عریان به خون کشید. در اعتراضات خیابانی، بیش از 100 نفر از بهترین فرزندان ایران جان خود را در نبردی نابرابر با مزدوران مسلح رژیم از دست دادند. هزاران نفر دستگیر و صدها نفر در محاکمه های نمایشی به زندان‌های طولانی محکوم شدند. برای ایجاد وحشت هرچه بیشتر، جمهوری اسلامی دوباره شروع به اعدام زندانیان سیاسی کرد. برخی از این زندانیان حتا پیش از خرداد 88 دستگیر شده بودند. در این انتقام کشی کور، خلق قهرمان کرد تعدادی از فرزندان برومند خود را از دست داد.

اما، برآمد اين جنبش در 25 بهمن 1389 شاهدی غير قابل انکار شد بر اينکه حاکمان ديگر نمی‌توانند با توسل به زور و دروغ مردم را به سکوت وادارند. در 25 بهمن، يکبار ديگر ايرانيان آزادی‌خواه، در بدترين شرايط فشار و سرکوب، به خيابان‌ها آمدند و جهانيان تداوم موجوديت زنده و پرطپش ايرانی آزادی‌خواه و عدالت جو را به چشم خود ديدند.

در این میان، حکومت ايران بی اعتنا به افکار عمومی، به پايمال کردن ابتدایی‌ترين حقوق شهروندان ادامه می‌دهد و در همان حال برای تحکیم مشروعيت دروغين خود نمايشات تبليغی برگزار می‌کند. حاکمان ايران برای مردم مصر و تونس پيام تبريک می‌فرستند و در همان حال نه تنها کوچکترين حق بيان و مخالفت به شهروندان ايران نمی‌دهند بلکه از هيچ خشونتی برای خفه کردن ندای مخالفان فروگزار نمی‌کنند.

در ماه های اخیر، جنبش‌های مردمی برای آزادی و عدالت در تونس، مصر و دیگر کشورهای منطقه به روشنی نشان می‌دهد که حقوق دمکراتيک نه خاص غرب و غربی‌ها، بلکه لازمه زندگی انسانی است و هم از اين رو چشم انداز مبارزه دمکراسی خواهانه در ايران هم با وجود تمامی فشارها و سرکوب ها بی‌شک نويدبخش است.

در اين شرايط خطير، در زمانی که زنان، مردان و جوانان آزادي‌خواه و عدالت جوی ايران در برابر سرکوب بیرحمانه رژیم، با دست‌های خالی به مبارزه ادامه می‌دهند، همبستگی بين المللی اهميتی حياتی دارد. ما از همه آزادیخواهان جهان می خواهیم تا با بسیج افکار عمومی از دولتمردان و نمايندگان نهادهای بين المللی بخواهند تا در کنار انجمن ها و گروه های مدافع حقوق انسانی و در همبستگی با مبارزات دمکراسی خواهی در ايران، مصرانه از جمهوری اسلامی ايران بخواهند که:

ـ به سرکوب مخالفان، و زندان و شکنجه و اعدام فورا پايان دهد،

ـ زندانيان سياسی و به ویژه تمام دستگیرشدگان تظاهرات 25 بهمن را بی قيد و شرط آزاد کند،

ـ آزادی‌های شهروندی برای بيان فکر و انديشه، تشکيل اجتماعات و گروه ها و انتشار افکار، خبر رسانی را بوسيله مطبوعات آزاد به اجرا گذارد.

ما خواهانيم که در تمامی مناسبات بين المللی با جمهوری اسلامی اين خواسته ها به عنوان شروطی جدی از جانب دولتمردان و نمايندگان نهاد های بين المللی عنوان و پيگيری شود.



بسیجیان در سوگ صانع ژاله !



۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

پوسترهای 25 بهمن












در صورت پاک نکردن امضای من ، یعنی 666
بهره بردن از عکسهای این وبلاگ آزاد میباشد


.
.

نارضایتی یک بسیجی از وضعیت کنونی


آخه آدم دردش رو به کی بگه !

ممد تیغی بدو بدو اومد سراغم و گفت بدو مملی تو مسجد زیر گذر روغن و برنج میدن ، زنبیل رو وردار و بیا.

ننم گفت قربونت حالا که میری نمیشه این خواهر کوچیکتو هم ببری که اونم روغن و برنج بگیره ، گفتم نه ننه مگه شهر هرته ، اینا مال امام زمونه ، حساب کتاب داره. به اذای هر دونه برنج باید به امام زمون حساب پس بدیم .... امام که کشک نیست ، حواسش جمعه ، میدونه هر یه دونه برنج چقدر کالری درست میکنه و در اذاش چند تا باید باتوم بزنیم تو سر و کله این حرومی ها.

آبجی سمیه که نمیتونه کسی رو چماقکاری کنه ، منم که نمیتونم یه دستم باتوم باشه یه دستم چاقو ....

ممد داد زد بیا بابا ، دیر برسیم برنج و روغن تموم میشه و ...

خلاصه بدو بدو رفتیم تا زیر گذر .... آقا چه صفی بود ، سه ساعت تو صف واستادیم تا بالاخره نوبت ما شد ، اولش ، حاج آقا یه باتوم داد دستم و بابتش امضا ازم گرفت که نبرم بازار سیا بفروشم ، بعدش قول گرفت که وقتی باتوم رو میارم تحویل بدم ، کم کم باید خون 12-10 محارب روش باشه.

سوال کردم از کجا میفهمن که خونه چند نفره ، حاج آقا گفت ، امام زمون خودش لابراتوار داره ، آنالیز میکنه میفهمه.

خلاصه باتوم رو دادن دستمون و امضا ازمون گرفتن و فرستادنمون انبار برای تحویل گرفتن روغن و برنج ، نوبت به ما که رسید ، حاج آقا گفت دیر اومدین روغن تموم شده.

گفتم حاجی ، بالاغیرتا یه حالی به ما بده ، بی روغن برم خونه ، ننم خشتکش رو میکشه سرم.

حاج آقا گفت خیلی اهل حالی ؟؟ گفتم آره حاجی ! گفت باشه ، اینجا که نمیشه ، ساعت چهار بیاین دم حجره ، یه حالی بهتون میدم.

ساعت چهار منو ممده رفتیم دم حجره حاجی ؛ خودش بود و اون یکی حاجیه که ازمون امضا گرفته بود ، رفتیم تو و درو پشتمون بست و گفت خوب نیست که مردم ببینند ، همگی رفتیم تو پستو ، یه اتاق نموری بود و تاریک ، بیچاره حاجی با منقل زغالی اتاق رو گرم میکرد ، یه منقل او وسط بود و دو سه تام گوشتکوب ! هرچی فکر کردم این گوشتکوبا رو چرا دور منقل گذاشتن ، عقلم به جایی قد نداد ، رومم نشد که سوال کنم.

ممد با آرنج یه سوخولمه بهم زد و با سر یه علامتی داد و یواشکی گفت جریان چیه ؟

حاج آقا دید ، خیلی بد شد ، حاجی گفت بشینید برم چهار تا چایی دبش بیارم ، گفتم نه حاجی ننم منتظرمه ، گفت خوب ننه ات رو هم میاوردی ، گفتم آخه باید مواظب آبجیم باشه ، اون یکی حاجی سوال کرد که آبجیت چند سالشه ، گفتم دو سه ماه دیگه میشه هشت سالش. چشمای حاجی یه برقی زد.... ولی فرصت نکرد چیزی بگه چون ممد گفت حاج آقا روغن رو بده که بریم ، حاجی گفت کجا حالا ، مگه نگفتین اهل حالید ؟

گفتم چرا حاجی ، اومدیم روغن بگیریم دیگه ، حاجی دستش رو کرد زیر دشک و گفت آلان یه روغنی بهتون میدم که .... یه قوطی کوچولو درآورد و گذاشت رو زانوش و گفت این اصل روغنه ، لامصب خیلی کاردرسته !

گفتم آخه قوطی به این کوچیکی که کار ما رو راه نمیندازه ، گفت این روغنها رو که کیلویی نمیفروشن ، کلی قیمتشه ، ساخت اسراییله ، مگه کشکی کشکیه.

ممده گفت این دیگه چه جورشه ، چی چی هست حالا ؟!


حاج آقا گفت « وازلین فرد اعلا » !

.........

حالا من جواب ننم رو چی بدم !