۱۳۹۵ خرداد ۱۰, دوشنبه

مقام انسانیت در ولایت فقها !


دلخوش نباشید که مسکن فقط میسازیم ، آب و برق را مجانی میکنیم ، اتوبوس را مجانی میکنیم ، دلخوش به این مقدار نباشید !

معنویات شما را ، روحیات شما را عظمت میدیم ، شما را به مقام انسانیت میرسانیم !

سخنرانی معروف خمینی در بهشت زهرا






درصورت بیان « سرچشمه » و پاک نکردن 666
بهره بردن از عکس ها ، فیلم ها و مطالب این وبلاگ آزاد میباشد

  

 

در همین راستا :

 .
.

 مقام انسانیت در جمهوری ننگین اسلامی
https://www.youtube.com/watch?v=EglGaUgfZn4

.

.
.
 
تفاوت بین این دو عکس را پیدا کنید
http://666sabz.blogspot.be/2012/10/blog-post_28.html
.
.
.

پیام شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت روز دانشجو
.

.

.

.


 

شتر سواری دولا دولای برخی از زنان ایرانی !


امروز که جعبه پیامهای الکترونیکی خود را باز کردم ، چشمم به یک پیام افتاد بدین عنوان « نمایش مونولوگ واژن » !


این نام برایم آشنا آمد چون چندی پیش این نمایش که
نوشته یک خانم آمریکایی به نام « Eve Ensler » است را در یکی از شبکه های تلویزیونی بلژیک و به زبان فرانسوی دیده بودم !

هر کسی آزاد است که درباره اعضای بدن خود تصمیم بگیرد و کسی هم حق ندارد برای بدن دیگری حد و مرزی بگذارد. خانم « اِو انسلر » هم آزادانه درباره آن عضو شریف خود سخنها میراند .... پس از ۲۵ـ۲۰ دقیقه ، شبکه را عوض کردم چون جزیات آنجای خانم ، برایم جالب نبود !

حالا چندی از بانوان ایرانی که قصد سد شکنی دارند ، این نمایش آمریکایی را به زبان فارسی ترجمه و به روی صحنه آورده اند !

چقدر خوب که بانوان ایرانی هم خودشان را از تعصبات مذهبی و فرهنگی آزاد کرده اند و هم تلاش میکنند که به دیگران بفهمانند اعضای بدنشان مربوط به خودشان است و شرمی از معرفی آن ندارند !

تا اینجای کار از این بانوان گرامی حمایت میکنم ولی مسئله ایی که خیلی برایم تعجب آور است این است که چرا همین بانوان از آوردن نام آن عضو خود به زبان فارسی شرم دارند و آنرا به زبان فرانسوی میگویند !

آخر شتر سواری که دولا دولا نمیشود !

اگر از عضو تناسلی زنانه خودتان شرم دارید ، چرا آنرا در برابر همگان جار میزنید ؟!

اگر به عضو تناسلی خود افتخار میکند و از بحث درباره اش ابایی ندارید ، پس چرا از آوردن نامش به زبان فارسی پرهیز میکنید ؟!




اثر یکی از نقاش های بنام بلژیکی « Magritte »

زیر نقاشی نوشته شده :

این یک پیپ نیست.
.





هم میهنی به درستی یادآوری کردند که خانم « Eve Ensler » آمریکایی هستند که من اشتباهی نوشتم فرانسوی !


از این هم میهن گرامی به خاطر توجهشان سپاسگذاری میکنم.









۱۳۹۵ خرداد ۷, جمعه

امید دانا « سر نویس » میشود !


در این ویدیو ، امید دانا در دو نوبت به جای « سر به نیست » میگوید « سر نویس » !

یک بار اشتباه کردن مهم نیست ولی دو بار اشتباه گفتن یک واژه و از همه مهمتر ، پوزش نخواستن و تصحیح نکردنش به این معناست که ایشان واژه درست را نمیداند !




درصورت بیان « سرچشمه » و پاک نکردن 666
بهره بردن از عکس ها ، فیلم ها و مطالب این وبلاگ آزاد میباشد

در همین راستا :

 

 .
 .
افاضات آقای « رودست » درباره ناوگان هوایی ایران و جهان !
http://666sabz.blogspot.be/2016/02/blog-post_18.html

 
تسلیت به آقای « رو دست » به مناسبت درگذشت مادام کلود ، پاانداز نامی فرانسوی !
http://666sabz.blogspot.be/2015/12/blog-post_24.html
  .
آقای رو دست ، باز هم رو دست خورد !
http://666sabz.blogspot.be/2015/12/blog-post_56.html


آقای رو دست ، بدجوری رو دست خورد !
http://666sabz.blogspot.be/2014/09/blog-post_7.html


روح دایی جان ناپلئون در « مبارز نستوه » حلول کرده است !
http://666sabz.blogspot.be/2016/05/blog-post_17.html





 .
.





۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۵, شنبه

خاطره ایی از لشکر ۹۲ زرهی اهواز ! ( ۱۸+ )


(( این خاطره را از این روی بازگو میکنم که با اتفاقات چند روز اخیر بالاترین بی ربط نیست. ))
.
 



همیشه خطر حمله به خاک پاک ایران از سوی کشور عراق احساس میشد و از همین روی ، مهمترین لشکر زرهی ایران در اهواز قرار گرفته بود که به پیشرفته ترین توپ ها ، توپهای خود کششی ، نفربرها و تانک های موجود در ایران مجهز بود.

پدر نگارنده از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۶۲ در این لشکر خدمت میکرد. این خاطره برمیگردد به دو سال پیش از انقلاب ، زمانی که ایشان رییس دفتر فرمانده لشکر بودند و درجه سروانی داشتند.

روزی سرباز نگهبان به پدرم خبر میدهد که سربازی میخواهد فرمانده لشکر را ببیند و پدرم اجازه میدهد که سرباز وارد شود.

سرباز پس از احترام نظامی ( کلاه از سر برداشتن و پا کوبیدن ) به پدرم میگوید که میخواهد فرمانده لشکر را ملاقات کند.

پدرم : آزاد ، کارت در چه موردیه ؟

سرباز : خصوصیه !

پدرم : خوب اگه مربوط به ارتش نیست ، میتونی پس از پایان ساعت کاری ایشون رو ببینی !

سرباز : نه ، مربوط به ارتشه ولی ، باید به خود فرمانده بگم !

پدرم : اینجوری که نمیشه ! باید اول به من بگی چی کار داری ، من ببینم که اگه خودم میتونم مشکلت رو حل کنم ، اگه نه که بهت یه قرار ملاقات میدم.

سرباز : آخه روم نمیشه بگم ...

پدرم : بفرما بشین ببینم چی کار داری.

سرباز روی صندلی میشیند و نخست کمی من من میکند و یوهویی با عصبانیت میگوید : من چطور میتونم از کشورم دفاع کنم وقتی که ناموسم در امان نیست ؟!

پدرم : مگه چی شده ؟!

سرباز : سرگروهبان به مادرم فحش داده !

پدرم : کدوم سرگروهبان ؟!

سرباز : سرگروهبان ..... !

پدرم فورا با سرباز نگهبان تماس میگیرد و میخواهد تا سرگروهبان را صدا بزند.

همه پادگان این سرگروهبان را میشناسند ، بچه اردبیل ، با تجربه ، سختگیر و شاهدوست است ، تنها عیبش بدهنی است !

سرگروهبانی بلند قد و شکم گنده با موهای جوگندمی وارد میشود و احترام میگذارد ...

پدرم : بفرمایید بشینید و از سرباز نگهبان هم میخواهد که در دفتر حضور داشته و شاهد باشد.

سرگروهبان : جناب سروان چی شده ؟

پدرم : ایشون از شما گله داره که بهش فحش دادید !

سرگروهبان : پِِِ ، به این سوی چراغ دروغ میگه !

پدرم : کدوم سوی چراغ ؟! اینکه خاموشه !

سرگروهبان : خوب به این سوی آفتاب ...

سرباز : من دروغ میگم ؟! شما بهم فحش ندادین ؟!

سرگروهبان : من ؟! من چی گفتم ؟!

سرباز : شما نگفتین « مادر قحبه » ؟!

سرگروهبان : آخه خار کسه ، "مادر قهوه" هم فحشه ؟!

سرباز نگهبان میزند زیر خنده .... پدرم هم دیگر نمیتواند خودش را نگه دارد و او هم شروع میکند به خندیدن ...

سرباز هاج و واج میماند که چه واکنشی نشان دهد....

سرگروهبان : ببین همه دارن به حرفت میخندن ، آخه مادر قهوه که فحش نیست عزیز من !

سرباز سرش را میاندازد پایین و تکان تکان میدهد ...

پدرم : بلند شید روی همدیگه رو ببوسید ... سرگروهبان شما بزرگترید ...

سرگروهبان و سرباز با هم روبوسی میکنند و پدرم هم از پشت میز بلند میشود و با هر دو دست میدهد و به سرگروهبان میگوید که بیشتر دقت کند.

سرگروهبان و سرباز و سرباز نگهبان پس از پا کوبیدن اتاق را ترک میکنند.


حالا این داستان شبیه ماجرایی است که در بالاترین اتفاق افتاد و همه کاربران آن یکی بیشتر یکی کمتر شاهدش بودند.

چندی پیش کاربر سلطنت طلبی از اینکه من شاه را دیکتاتور خواندم برآشفت و اعلام کرد که میخواهد بر علیه پدر من لینکی بدهد.

یکی از هم مرامانش هم به او گفت که در چه بخشی و چه ساعتی لینک بدهد تا بیشتر مثبت بگیرد و داغ شود و حتی گفت که لینک را نخوانده به او مثبت خواهد داد.

سپس آن کاربر ، یک داستان راست و دروغ را تعریف کرد و آخرش هم آنرا به پدر من ربط داد و هر چه تهمت و توهین بود به پدرم گفت و با دشنام رکیکی داستانش را تمام کرد !

دوستان سلطنت طلبش هم زیر لینک جمع شده و با لیچار گفتن و تکه انداختن به من و پدرم عقده گشایی میکردند و خلاصه دور همی خوش بودند !

چون با آن لینک و آقای لینک گذار برخورد مناسبی صورت نگرفت ، ایشان را یابو برداشت که بالاترین هر کی هر کی است و بالایاران لولوی سرخرمن هستند !

این ماجرا گذشت تا دو سه روز پیش که همان کاربر شاهدوست ، دوباره من را تهدید کرد که « بقیه داستان » را بنویسد که چطور مادرم فلان کار و بیسار کار را کرده ووو

یکی از هم مرامانش هم طبق معمول شروع کرد هندوانه زیر بغلش گذاشتن و برایش کف و سوت زدن !

اما اینبار ، بالایاری از آنجا میگذشت و این نوشته را دید ، نظر تهدید آمیز را پاک کرد و در یک پیام خصوصی به ایشان گفت که دست از اینگونه نوشته ها بردارد و دیگر شورش را درنیاورد !

آن کاربر شاهدوست که دیگر امر بر او مشتبه شده بود که گنده لات بالاترین است و کسی جلودار او نیست ، شروع کرد به عربده کشی که چه کسی و با چه حقی گفته های او را پاک کرده و سپس با سواستفاده از حق گرداندگی آن بالاچه ، نظر حذف شده را بازگرداند و سپس به مادر من و دو کاربر دیگر دشنام رکیک داد !

کاربران سلطنت طلب و مدیر آن بالاچه هم که این دشناهای رکیک را میدیدند ، خودشان را زده بودند به کوچه علی میرفطروس و صدایشان درنمیامد !

بالایار که گوش به زنگ بود باز به میدان آمد و هم دو نظر او را برای همیشه پاک کرد و هم حساب آن کاربر فحاش را برای ۱۰ روز بست !

حالا ، به تیریج شنل همایونی سلطنت طلبان برخورده و داد و بیداد راه انداخته و ضجه میکشند و نفرین میکنند که چرا حساب دوستشان برای ۱۰ روز مسدود شده !

و در دفاع از دوست خود ، به پدرم ، من و چند کاربر دیگر هر گونه توهینی میکنند و تهمتی میزنند تا مثلا ثابت کنند که دوستشان بیگناه بوده !

یکی از این سلطنت طلبان با وقاحت بسیار گفت « چون پدر گرین فورس یک شخص سیاسی است ، پس ما حق داریم که به مادر او فحش رکیک بدهیم و کسی نباید حرفهای ما را سانسور کند » !

کار سلطنت طلبان درست مانند آن سرگروهبانی است که گفت « آخه خار کسه ، "مادر قهوه" هم فحشه ؟! » !




در همین راستا :




گنه كرد در بلخ آهنگری ، به شوشتر زدند گردن مسگری ! حالا حکایت بالاترین است !
http://666sabz.blogspot.be/2016/04/blog-post_15.html



نعل وارونه زدن و توهم جاسوس بینی !



وا مصیبتا ، در بین اپوزیسیون تفرقه افتاد !
http://666sabz.blogspot.be/2015/06/blog-post_5.html

 

آخرش سلطنت طلبان را چه صدا کنیم !
http://666sabz.blogspot.be/2012/09/blog-post_8.html







۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

در سالهای نخست انقلاب ، قیمت چغاله بادام هم به شهدا ربط داشت ! ( داستان راستین )




دوم راهنمایی بودم ، زنگ آخر که خورد از مدرسه اومدم بیرون و یک چرخ چاغاله بادومی دیدم که اونور خیابون واستاده بود. صدای یزدان پناه رو از پشت سرم شنیدم که گفت « آخ جون چاغاله » !

دو تایی رفتیم جلو و سلام کردیم و پرسیدم سیری چنده ، فروشندهه گفت سیری هفت تومن ! ( هفت تا تک تومنی )

یزدان پناه گفت چه گرون ، سیری چهار تومن بود ... فروشنده داد زد : « نوبره بهاره .... بدووو ... » !

یزدان پناه گفت اصلا نمیخایم و من هم گفتم همه چی گرون شده دیگه .....

که یوهویی از پشت سرمون یه صدای نه تراشیده و نه خراشیده ایی گفت « مگه نمیبینی که محاصره اقتصادی شدیم » !

برگشتم طرف صدا دیدم یکی از بچه حزب اللهی های مدرسمونه ... با چشمان ورقلمبیده بهم خیره شده بود ...

بهش گفتم مگه چاغاله بادوم رو از خارج وارد میکردیم که حالا .... پرید تو حرفم و گفت « خجالت بکشید واسه یه چاغاله بادوم  ... اینهمه شهید دادیم ... تا حالا به رزمندگان اسلام فکر کردی که با چه بدبختی تو جبهه های جنگ از اسلام دفاع میکنن .... تو عمرت یه جنگ زده دیدی ؟؟!

گفتم : آره ...

گفت : آره جون خودت ...

 گفتم : پدرم رزمنده است و خودمم جنگ زدم !

با همون چشمای ور قلمبیده اش نگاهی به سر تا پام انداخت و گفت تو کجات جنگ زده است ؟!؟!

گفتم : مگه ...

یزدان پناه پرید وسط و به اون پسره گفت شما ببخشید ... دستم رو کشید و از اونجا دورم کرد.

فردای اونروز توی حیاط مدرسه ، همون حزب اللهیه جلوم رو گرفت و گفت تو که گفتی پدرت رزمنده است !؟

گفتم : خوب آره

گفت : پرسیدم ، گفتن که پدرت ارتشیه !

گفتم : خوب مگه ارتشی رزمنده نیست ؟!

یه کم این پا و اون پا کرد و گفت : راس راسی جنگ زده ایی ؟!

گفتم : آره

گفت : پس چرا این ریختی هستی ؟!

گفتم : چه ریختی ام ؟!

باز یه کم این پا و اون پا کرد و گفت : پس چرا سیاه نیستی ؟!

گفتم : پس معلوم شد نه خودت جبهه رفتی و نه جنگ زده دیدی ...

آخر همون سال ما از اون محله اساس کشی کردیم و رفتیم ولی از همکلاسای قدیمیم شنیدم که همون پسر حزب اللهیه رفته بود جبهه و دیگه برنگشته بود.

هر چی که بود ، در راه این مرز و بوم جونش رو داد ، روانش شاد.... ولی خیلی دلم میخواد که آلان زنده بشه و نظرش رو درباره خودروهای آخرین سیستم که زیر پای سران حکومتی و آقازاده هاست بپرسم !

ازش بپرسم که چرا اون زمانها یقه چرک و بوی عرق نشانه انقلابی بودن بود ولی آلان مسئولان و آقازاده هایشان همگی شیک و پیک شدن و توی برج های آنچنانی زندگی میکنن و حتی جنس عبای آخوندهای امروزی هم با جنس عبای آخوندهای اول انقلاب فرق کرده !


----------------------------

یادی هم بکنم از همکلاسی های کهن در دبیرستان خوارزمی منطقه یازده تهران :

محمود یزدان پناه

فردین ملکی دوم

علیرضا تفرشی

بهنام بهرامی

کاوه موظفی

کامیل یغمایی

اردوان کامکار

مهرداد ....

.... صالحی

.... موسقی ( یهودی )

و بقیه دوستان که متاسفانه نامشان را از یاد برده ام.


استادان :

آقای حکاک : انگلیسی

آقای زرین دست : عربی


آقای جعفری : علوم و ریاضی

پاسدار قدردان : دینی ، دروغ پردازی و پروپاگاند !



در همین راستا :




بستنی پاک !







آسمان آبی ، دریای آبی و اینک جنگل آبی ...


هالربُس ( Hallerbos ) یا جنگل آبی در فصل بهار ( فروردین و اردیبهشت ) با میلیون ها گل که « ناقوس آبی » نامیده می شوند پوشیده می شود.

در این جنگل ۵۵۰ هکتاری درختان راش ، کفپوشی از گل بر روی زمین کشیده می شود و تا آنجا که چشم کار می کند ادامه دارد.

بازدیدکنندگان می توانند در مسیرهای مشخص شده پیاده روی کنند و سنجاب ها ، خرگوش ها و گوزن ها را ببینند که در این جنگل آبی پرسه می زنند.

اگرچه این جنگل ، که در شهر هال بین « فلاندر » و « والونی » قرار گرفته ، تا بروکسل فاصله ای ندارد اما اغلب توسط گردشگران نادیده گرفته می شود. 

پدیده « جنگل های گل آبی » در اروپا به خصوص در جنگل های قدیمی چندان کمیاب نیست اما هالربُس از لحاظ تراکم و زیبایی این گل ها منحصر به فرد است.

« بُس » در زبان هلندی به معنای « جنگل » است ! 






 


 





هالربُس




سرچشمه ها :


 
Hallerbos

جنگل آبی رنگ بلژیک ، رویا یا واقعیت ؟
http://gitynegar.ir/?p=2855







۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

بالاپرسش ادبیاتی !


پرسش از موافقان تغییر خط فارسی به خط لاتین :

این واژه ها را چه میخوانید ؟

Keshti و Keshti

Koshti و Koshti

و خواهشن بفرمایید با اینکه بیشتر یهودیان از کشورهای اروپایی به سرزمین موعود خود بازگشتند و کشور اسراییل را پایه گذاری کردند چرا به جای خط لاتین که با آن مانوس بودند از خط باستانی عبری بهره جستند ؟!

و آیا به کارگیری خط عبری باعث عقب افتادگی کشور اسراییل شده ؟!

چرا یهودیان خواستار تغییر خط عبری نشده اند ؟! یا ژاپنی ها ؟! یا چینی ها ؟! 

و آیا تغییر خط به خط لاتین در کشورهای ترکیه و ویتنام باعث پیشرفت این کشورها شده ؟!







در همین راستا :




 


پس زنگها کی به صدا درمیایند !
http://666sabz.blogspot.be/2015/05/blog-post_27.html






ایبوپروفن ، استامینوفن ، ژلوفن ، ملوفن ، کوفتوفن ، زهرماروفن ، دیگه چه صیغه ایست ؟!
http://666sabz.blogspot.be/2015/12/blog-post_40.html




فارسی را دریابیم ! 
http://666sabz.blogspot.be/2012/12/blog-post_16.html
.
 سخنی متفاوت درباره ساپورت
http://666sabz.blogspot.be/2013/08/blog-post_28.html
.
.  

مستند از تهران تا کایرو
http://666sabz.blogspot.be/2012/07/blog-post_31.html






خواهشمندم که از « تازه به دوران رسیده ها » پیروی نکنید !










۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

یا سید علی از من نمونه برداری کرده یا اینکه من درش حلول کرده ام !





سید علی ، رهبر آزاردهندگان جهان به تازگی ( دوشنبه ۱۳ اردیبهشت  امسال - دوم مه ) نطق فرموده و گفته که از زبان انگلیسی و واژه های بیگانه مانند « برند » خوشش نمیاید !


دوستان ، توجه داشته باشید که من خیلی وقت پیش همین ها را در این مقاله و این یکی گفته بودم ! اصلا این یکی نخستین باری بود که در این باره سخن گفتم ( یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۱ ) !

حالا یا سید علی از من نمونه برداری کرده یا اینکه من درش حلول کرده ام ، نمیدانم ، تنها میدانم که برخی ها که با من پدر کشتگی دارند و یا برخی انسانهای بی منطق که تا چیزی میگوییم فورا پاسخ میدهند « پس فرق شما با فلان چیزک چیست چون او هم همین را میگوید » ، از فردا شروع میکنند به من انگ زدن که من دارم سیاست سید علی را پیش میبرم و سایبری بودنم از اینجا مشخص شد و از همین انگهایی که همیشه میزنند !

خواستم اتمام حجتی کرده و در تاریخ ثبت کرده باشم که سید علی از روی من نمونه برداری کرده و نه اینکه من پیروی ایشان هستم !




در همین راستا :



پس زنگها کی به صدا درمیایند !
http://666sabz.blogspot.be/2015/05/blog-post_27.html



ایبوپروفن ، استامینوفن ، ژلوفن ، ملوفن ، کوفتوفن ، زهرماروفن ، دیگه چه صیغه ایست ؟!
http://666sabz.blogspot.be/2015/12/blog-post_40.html

فارسی را دریابیم ! 
http://666sabz.blogspot.be/2012/12/blog-post_16.html
.
.
سخنی متفاوت درباره ساپورت
http://666sabz.blogspot.be/2013/08/blog-post_28.html

.
.
مستند از تهران تا کایرو
http://666sabz.blogspot.be/2012/07/blog-post_31.html




خواهشمندم که از « تازه به دوران رسیده ها » پیروی نکنید !



عکسهایی از ضحاک معظم انقلاب ، سید علی خامنه ایی !
http://666sabz.blogspot.be/2012/01/blog-post_2662.html



خامنه ایی ، نوبتی هم باشه ، نوبت توست !
http://666sabz.blogspot.be/2012/10/blog-post_4.html


ویدیو : مورس زدن یک گربه به خامنه ایی


خامنه ایی ، تا حالا هر چی مال حروم خوردی بسه !
http://666sabz.blogspot.be/2011/02/blog-post_6626.html