۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

بزودی شاهد خواهیم بود...

گرامی باد بیست و نهم اردیبهشت ماه ، زاد روز مصدق بزرگ



گرامی باد بیست و نهم اردیبهشت ماه ، زاد روز مصدق بزرگ
هیچ ملتی در سایه استبداد به جائی نخواهد رسید.

دکتر مصدق

دربیست و نهم ارد یبهشت ماه یکهزار و دویست وشصت و یک خورشیدی دکتر محمد مصدق چشم به جهان گشود و از همان اوان جوانی به نهضت مشروطه خواهان پیوست ودر زمان استبداد صغیر ، برای ادامه تحصیل عازم اروپا شده و در دانشگاه نوشاتل کشور سوئیس در رشته حقوق مشغول تحصیل گردید پس از اخذ دکترا حقوق به ایران بازگشت و بکاردولتی پرداخت . در کابینه مشیرالدوله وزارت دادگستری را بعهده گرفت . سپس به سمت استاندارفارس منصوب و عازم شیراز گردید . پس از سقوط کابینه سید ضیاء ، وزارت دارائی را بعهده گرفت و در سال یکهزار و سیصد و دو خورشیدی بعنوان استاندار آذربایجان عازم تبریز گردید ولی دیری نپائید که بعلت اختلاف با سیاست سردار سپه رضاخان از مقام خود استعفا و به تهران برگشت . در کابینه بعدی مشیرالدوله عهده دار وزارت خارجه شد . در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی از سوی مردم تهران انتخاب و راهی مجلس گردید . در این زمان با خلع احمد شاه قاجار از مقام سلطنت و انتخاب رضاخان سردارسپه به جای وی مخالفت کرده و آن نطق تاریخی را از پشت تریبون مجلس ایراد نمود که به بخشی از آن اشاره می شود تا بیش از پیش شخصیت این بزرگمرد آزاد یخواه نمایان گردد : :
" ما می گوئیم که سلاطین قاجاریه بد بودند ، مخالف آزادی بودند ، مرتجع بودند . خوب حالا آقای رئیس الوزرا پادشاه شد اگر مسئول شد که سیر قهقرائی می کنیم . امروز مملکت بعد از بیست سال و این همه خونریزی ها می خواهد سیر قهقرایی بکند و مثل زنگبار بشود گمان نمی کنم زنگبار هم این طور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد! اگر گفتیم که ایشان پادشاه اند و مسئول نیستند ، آنوقت خیانت به مملکت کرده ایم برای اینکه ایشان در مقامی که هستند موثر هستند و همه کار می توانند بکنند . در مملکت مشروطه رئیس الوزرا مهم است نه پادشاه ، پادشاه فقط و فقط می تواند به واسطه رأی اعتماد مجلس یک رئیس الوزرایی را به کار بگمارد . خوب اگر ما قایل شویم که آقای رئیس الوزرا پادشاه بشوند ، آنوقت در کارهای مملکت هم د خالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح می کند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد ، شاه هستند ، رئیس الوزرا هستند ، فرمانده کل قوا هستند । بنده اگر سرم را ببرند و تکه تکه ام بکنند و آقای سید یعقوب هزار فحش به من بدهند ، زیر این بار این حرف ها نمی روم . "
.
با به سلطنت رسیدن رضا خان بر روی قانون اساسی خط بطلان کشیده شد و رضا شاه همه امور کشور را به دست گرفت هیأت دولت و مجلس بازیچه ای بیش در دست دربار پهلوی نبودند .در دوران سلطنت رضاشاه اقدامات چشمگیری انجام گرفت که باید بحساب شخصیتهائی چون فروغی ؛ تیمورتاش ؛داور و... گذاشت ولی در آخرین ماه های پادشاهی ، رضاشاه کشور اشغال شده ای را به جا گذاشت و خود به تبعید رفت . دکتر مصدق به فراست دریافته بود که با شاه شدن رضا خان در آینده نه چندان دور کشورش به چه مصیبتی گرفتار خواهد شد که شد .

پس از پایان دوره پنجم مجلس ، مصدق خانه نشین شد تا اینکه در تیر ماه سال هزار و سیصد و نوزده خورشیدی در اجرای فرمان ! ماموران شهربانی به خانه دکتر مصدق رفته و اورا بازداشت و به بیرجند تبعید نمودند . پس از سوم شهریور و وزیدن اندک نسیم آزادی ، از سوی مردم تهران دکتر مصدق به نمایندگی دوره چهاردهم مجلس شورای ملی انتخاب گردید ه و روانه مجلس شد . در مجلس چهاردهم بود که دکترمصدق لایحه عقد هرگونه قراردادی که از سوی دولت با کشورهای خارجی بدون موافقت و تصویب مجلس شورای ملی ، بسته شود غیرقانونی خواهد بود را به تصویب مجلس رساند .

در آبان ماه یکهزار و سیصد و بیست و هشت خورشیدی نوزده تن از مخالفان دخالت دولت درانتخابات دوره شانزدهم در خانه دکتر مصدق گرد آمده و پس از بررسی اوضاع روز کشور، جهت دفاع از قانون اساسی و آزادی مصرحه در آن و همچنین در راستای استقلال و حفظ تمامیت ارضی کشور ، موجودیت سازمان جبهه ملی ایران را به رهبری دکتر مصدق اعلام نمودند .

در انتخابات دوره شانزدهم نیز دکتر مصدق از سوی مردم تهران انتخاب و روانه مجلس شد . در اثر ایستادگی و همت بلند این آزادمردتاریخ ایران زمین و همکاری تنی از اعضای جبهه ملی ایران لایحه ملی کردن صنعت نفت در سراسر کشور به تصویب مجلس شورای ملی و سنا رسید .

در دهم اردیبشهت یکهزار و سیصد و سی خورشیده دکتر مصدق به نخست وزیری ایران برگزیده شد . از این تاریخ مبارزات ملت ایران به رهبری خردمندانه دکتر مصدق علیه استعمار انگلستان رنگ تازه ای بخود گرفت. هدف از ملی کردن صنعت نفت تنها از نظرمالی نبود بلکه بیش از یکقرن انگلستان توانسته بود در نهاد های سیاسی ، فرهنگی ، دینی ، عشایری و نیروهای مسلح رخنه کند و ازطریق پایگاه خود در شرکت نفت ، مزدوران خود را در تمامی نهاد های کشوری وارد نماید لذا با ملی کردن صنعت نفت دست استعمار انگلیس از روی نهادهای کشوری و لشگری قطع میشد و ایران به استقلال کامل می رسید .

انگلیس که منافع نا مشروع خود را در خطر می دید از طریق مزدوران خود هر روزه اغتشاشاتی را در سرا سر کشور برپا می کرد تا دولت ملی دکتر مصدق را با مشکلات روبرو سازد . دولت وقت آمریکا از خطر نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در هراس بود ولی بر این باور بود که با گسترش دموکراسی در کشورهای جهان بخصوص خاورمیانه می توان جلوی خطرگسترش کمونیستی را گرفت ولی انگلستان دموکراسی در خاورمیانه را علیه منافع نا مشروع خود می دانست و برای جلب دولت آمریکا که از نفوذ اتحاد جماهیر شوروی بیم داشت ، توانسته بود در احزاب چپ نفوذ نموده و بخشی را به استخدام خود در آورد و از طریق آنها هرچندگاه بلوا و آشوبی در سراسر کشور زیر شعار " یانکی گو هوم " برپا نماید که این شعارها مورد خواست شوروی هم بود . در هفدهم تیرماه هزار و سیصد و سی خورشیدی ترومن رئیس جمهور آمریکا اعلام نمود که آورل هریمن را جهت مذاکره به تهران خواهد فرستاد و دکتر مصدق طی پیامی ازاین اقدام رئیس جمهورآمریکا حسن استقبال نمود . انگلیسها از این موقعیت استفاده نموده ودر تاریخ بیست و سه تیرماه با ورود آورل هریمن به تهران ، تظاهرات خونینی را از سوی سازمان های چپ در مخالفت با ورود فرستاده رئیس جمهور آمریکا ، برپا نمودند که در اثر درگیری با ماموران انتظامی تنی چند کشته و تعدادی مجروح شدند . نشریات وابسته به حزب توده ضمن اعتراض شدیدی به دولت ملی که کوچکترین دخالتی در این فاجعه نداشت مصدق را فاشیست و نوکر امپریالیسم آمریکا نامیدند . این فاجعه و اتفاقات بعدی که انجام گرفت مقامات آمریکائی را به وحشت انداخت که ایران بسوی کمونیست شدن پیش می رود و انگلستان توانست با دسایس گونا گون ، آمریکا را در بر اندازی دولت ملی دکتر مصدق همراه خود سازد بخصوص با روی کار آمدن جمهوریخواهان به ریاست ژنرال آیزنهاور ، آمریکا را متحد و همراه خود نمود .

هر روزه روزنامه های مزد بگیر مطالبی را علیه دکتر مصدق منتشر می نمودند تا مردم را گمراه نموده و علیه مصدق به شورش وادارند .گروهی اعلام می کردند که مصدق عامل انگلیس است و به دستور آنها نفت را ملی کرده تا مردم در فقر و فاقه بمانند ، دسته دیگر مصدق را عامل امپریالیسم آمریکا معرفی می نمودند ، وبخشی هم مصدق را عامل کمونیستها دانسته که هدفش سرنگونی محمدرضا شاه تنها پادشاه شیعه جهان است تا بدین وسیله ایران را به زیر سلطه روسیه بکشاند و بی دینی را در ایران رواج دهد . برای اطلاع بیشتر در این باره می توان به روزنامه های

آن دوران مانند : شاهد ، داد ، به سوی آینده ، ، ملت ما ، نبرد ملت ووو...مراجعه نمود .

حوادثی مانند توطئه نهم اسفند و همچنین ربودن و بقتل رساندن تیمسار سرلشگر افشارطوس رئیس شهربانی دولت ملی مصدق ، زمینه را برای براندازی حکومت ملی آماده ساخت و دولت انگلیس با کمک آمریکا طرح کودتا ریخته شد و توسط مزدوران داخلی ، در تاریخ بیست و هشت مرداد یکهزار و سیصد و سی و دو خورشیدی انجام گرفت ومدت بیست و پنج سال نظام استبداد سلطنتی بر ایران حاکم شد که د ر نتیجه به حکوت استبداد دینی ختم گردید .

دکتر مصدق در بیدادگاه نظامی گفت :

" اینجانب می خواستم شاهنشاه بر ملتی سلطنت کند که دراعداد ملل مستقل و آزاد دنیا قرار گیرد و اگر روزی به شاه گفتند برو ،بگوید من شاه این مملکت هستم و هیچ کجا نمی روم "
.
دیدیم که پس از گذشت بیست و پنجسال ، سفیرآمریکا به شاه گفت برو . پاسخ داد بچشم و همان فردا چمدانهایش را بست و رفت . سخنان مصدق در مجلس پنجم و همچنین در بیدادگاه نظامی بزرگترین مدرک تاریخی است که برای ما ایرانیان بجا مانده است که اگربه عمق آن سخنان رسا توجه میشد ، امروز ملت ایران گرفتار چنین سرنوشت شومی نمی گردید وروزگار چنین نکبت باری نداشت .

خوشبختانه امروزه تنی چند تن از سیاستمداران آمریکا و انگلیسی به دخالت دولت هایشان در کودتای بیست و هشت مرداد اعتراف نموده اند ولی عجیب اینجاست که افراد خود فروخته ای پیدا می شوند که برای بدست آوردن دل اربابان سابق خود علیه مصدق مزخرفاتی را سرهم کرده و بکار می برند گاهی مصدق را عامل انگلستان دانسته که به دستور انگلیسها نفت را ملی کرد !! و یا اینکه زمینه را برای کمونیست شدن ایران فراهم می نمود که با " قیام ملی بیست و هشت مرداد" به شکست انجامید. این مزدوران خیانتکار هنوز از تاریخ درس عبرت نگرفته اند که دوران سر سپردگی به بیگانگان پایان یافته است و آنچه امروز بر سر ملت ایران آمده است مسئول آن کسی نیست جز محمدرضا شاه که با کمک بیگانگان، قانون اساسی که خون بهای ملت ایران بود را زیر پا نهاد و باعث گردید که کشور عزیز ما دچار چنین سر نوشت شومی گردد . اگر به نصایح دکتر مصدق گوش فرا می داد و فریب اطرافیانش را نمی خورد و قانون اساسی را محترم می شمرد و از مقام خود پا فراتر نمی نهاد مورد احترام ملت قرار می گرفت و آن گونه آواره جهان نمی شد.

دکتر مصدق پس از محاکمه در بیدادگاه نظامی به سه سال حبس محکوم و پی از پایان دوران محکومیت به ده احمداباد رفت و تا پایان عمر در تبعید بسر برد و جز منسوبین درجه یک هیچکس حق ملاقات با اورا نداشت . پس از وفات مصدق درچهاردهم اسفندماه یکهزار و و سیصد و چهل و پنج خورشیدی ، شاه حتی اجازه نداد که به وصیت او عمل شود و در کنار آرامگاه شهدای سی یم تیر دفن گردد. فرمان داده بود : " زنده و مرده مصدق همان احمد آباد "

حتی محل دفن مردگان باید با کسب اجازه از پیشگاه پادشاه اسلام پناه انجام می گرفت .!! آنهم در کشوری که حکومتش مشروطه بود .


پس از سال ها که از درگذشت مصدق آزادمرد تاریخ ایران زمین می گذرد شنیدن نام پاکش لرزه بر اندام خودکامگان و جیره خواران بیگانه می اندازد و بهر وسیله و ترتیبی که شده میخواهند با پیراهه بستن بر نام پاک مصدق از وحشت خود بکاهند و شاید هم مورد الطاف اربابان از دست داده خود قرار گیرند لذاهرچندگاه علیه دکتر مصدق مزخرفاتی را سر هم کرده و در درون و بیرون ایران منتشر می نمایند . با اینکه نویسندگان از گروه هائی هستند که بخون هم تشنه اند ولی در برابر نام مصدق در یک صف قرار گرفته و همراه می شوند . فراموش نباید کرد که خفاش ارتجاع همواره به کمک دو بال قادر به پرواز است هرچند بالها در دو سوی مخالف قرار گرفته اند ولی برآیند نیروی بال هایشان در یک جهت می باشد . بال چپ حزب اللهی های درون کشور است و بال راست هرزه گویان سلطنت طلب برون مرزی . این خود فروختگان درهر فرصتی که بدست آورند به یاوه سرائی علیه پیشوای نهضت ملی ایران می پردازند ولی جز اینکه آبروی نداشته خود را نزد ملت شریف ایران بیش ازپیش ببرند ، سودی عایدشان نمی گردد.

مصدق ستاره درخشانی در آسمان تاریخ ایران زمین بوده و خواهد بود و تا ایران برجاست روشنی بخش مبارزات ملت بزرگ ایران علیه خودکامگی و بیدادگری و استعمار است و تا برقراری

آزادی ، دادگری ، برابری و مهرورزی در سرتا سر ایرانزمین ، راه مصدق همچنان ادامه خواهد داشت ।




به امید آزادی ایرانزمین از زیر سلطه استبداد دینی و بر پائی نظامی مردمسالار در سایه دادگری و مهرورزی

بیست و هشتم اردیبهشت یکهزار و سیصد ونود خورشیدی
مهران ادیب

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۶, جمعه

تا حالا وطن فروش و تجزیه طلب بودم و خودم نمیدونستم !



روی اینترنت دنبال عکسهایی از شادروان فرزاد کمانگر میگشتم که چشمم به یکی از عکسهایی که خودم گرفته ام افتاد که در زیرش نوشته شده بود « تصویر یک سلطنت طلب با پوشش سبز میان تجزیه طلبان » ! 
 
رویش کلیک کردم و ... به به چشمم روشن ! آقای ساندیس خور چندی از عکسهای من را برداشته و رویشان نام خودش را نوشته ، گویی که این عکسها را خود او گرفته بوده و در زیر عکس یک سری اراجیف را به هم بافته و به خورد خلق الله داده !


برایش پیامی فرستادم که چون میدانستم که سانسور خواهد شد ، خودم آنرا در بین عکسها قرار میدهم تا به وقاحت و رزالت این ساندیس خوران ، پی ببرید !


آدرس سایت آقای ساندیس خور را هم میگذارم که اگر خواسیتد قدم رنجه کنید و نظرتون را برایش بفرستید ، هر چند که نظر مخالفین هیچگاه پخش نخواهد شد !








عکس خودم که در تظاهرات سکوت گرفته شده
.
آقای دست راستی : غلام عسکری ،
از فعلان سندیکای کارگری و زندانی سیاسی در زمان شاه و شیخ

 

خانومی بسیار نازنین که در بیشتر تظاهرات ضد آخوندی شرکت دارند
.

عکس گرفته شده در روز جهانی زن ، پارسال
.