۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

سخن راست رو از بچه ها بشنو !


من یک مساجر داشتم که کرایه ام رو نمیداد و آخر سر با وکیل بازی و پلیس بازی موفق به بیرون کردنش شدم !

یک مساجر دیگه اومد سر جاش که این یکی اضافه بر کرایه ندادند ، کلنگ هم برداشت و شروع کرد در و دیوار خونم رو خراب کردن.

دوستان مستاجر پیشین ، شروع کردند بهم سرکوفت زدند که بدبخت نمک نشناس ، اون مستاجر نخستین رو بیرون کردی این یکی رو آوردی ؟!

- خاک تو سرت !

- حقت همینه !

- خانه ناسپاس !

- یک از دوستهای مستاجر پیشین ، یک ایی میل فرستاده بود که : مستاجر پیشین پیام داده که اگر یکی رو میخواستی که با کلنگ بزنه در و دیوار رو خراب کنه ، چرا به خودم نگفتی !

- یکی دیگه میگفت ، مستاجر نخستین رو با چشمان اشک آلود بیرون کردی ، آهش تو رو گرفت !

آقا ، تا دهنم رو باز میکردم که بگم که خوب بابا ، اون یکی هم اجاره رو نمیداد و مجبور شدم که بیرونش کنم ، فحش و ناسزا سرازیر میشد که خاک بر سر نمک نشناست کنند ، این یکی حالا اجارت رو میذاره تو سینی طلا بهت میده ؟!

- تف به روت ، این یکی به در و دیوار خونت گل آویزون میکنه ؟!

طرفداران مستاجر پیشین ، پاشون رو کرده بودند تو یه کفش که باید این یکی رو بیرون کنی و بری مستاجر پیشین رو با سلام و صلوات بیاری و بشونی تو خونه ات !

دیگه مونده بودم که کی رو بیارم و خونم رو بهش اجاره بدم ....

رفتم از فرنود راستگو پرسیدم ، بهم گفت عمو جون مگه مرض داری بری مستاجر پیشین رو بیاری ، این یکی مستاجر رو بیرون کن ، برو یک مساجر دیگه پیدا کن که هم کرایه ات رو سر برج بده ، هم خونه ات رو خراب نکنه و هم یه دستی به سر و روی خونه ات بکشه !

عمو جون ، یه قرارداد چهارساله هم باهاش ببند که کنگر نخوره لنگر بندازه ! سر چهارسال اگه ازش راضی بودی قراردادش رو چهارسال دیگه هم تمدید میکنی و اگر هم راضی نبودی طبق قرارداد بلندش میکنی و یکی دیگه رو میاری ! 

هر چی فکر کردم دیدم که عقل این نیم وجبی میارزه به بسیاری از لیسانسیه های ما !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر