۱۳۹۴ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

شاه الهيان و شوربايشان




ببين كه بين شه الهيان چَسان غوغاست
براي وصل به چيزي كه اصل آن به هوا ست


خيالشان برسيده مرام مُنحَطشان
كه سلطنت بُوَد ؛ آن نام ديگرش شورا ست


چو اصل و فلسفه و حرمتش نمي دانند
به فكرشان برسيده كه نوعي از حلوا ست


كنون كه داغ كنندي خرِ زبان بسته
ز بو ش حس بكنندي كبابشان برجاست


دروغگو چو به تكرار گويدي آنرا
به باور و به يقين مي رسد كه گويد راست


نداندي كه دگر مردم غيور وطن
نموده دفن شهنشاهي و دگر روياست 


كه از دو لا شدن و دست و آستانبوسي
شدست مشمئز و قدّ همچو سرو وَرا ست


اگر كه طالب شاهنشهيّ خود هستيد
دواي درد شما نزد انگليسيهاست


بسان خاكِ حجازي كه انگليس فروخت
به آن تبار و کنون كشور سعوديهاست 


به انگليس بگوييد قطعه اي بدهد
از آن فرنگ و يا قاره اي كه امريكاست 


دهيد كشورشاهنشهي خود تشكيل
به مسندان بنشانيد هرچه پهلوياست


ز بام تا كه به شامش دو لا و راست شويد
چرا ! كه تجربه و شغلتان ازين كارا ست 


وطن براي خودش عزّ‌ و حرمتي دارد
نه از براي شما ها كه كارتان به رياست 


براي كاوه و هم مردم دلير وطن
صداي زوزه ء‌ كفتار ؛ زشت و نا زيباست



کاوه آهنگر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر