ببين كه بين شه الهيان چَسان غوغاست
براي وصل به چيزي كه اصل آن به هوا ست
خيالشان برسيده مرام مُنحَطشان
كه سلطنت بُوَد ؛ آن نام ديگرش شورا ست
چو اصل و فلسفه و حرمتش نمي دانند
به فكرشان برسيده كه نوعي از حلوا ست
كنون كه داغ كنندي خرِ زبان بسته
ز بو ش حس بكنندي كبابشان برجاست
دروغگو چو به تكرار گويدي آنرا
به باور و به يقين مي رسد كه گويد راست
نداندي كه دگر مردم غيور وطن
نموده دفن شهنشاهي و دگر روياست
كه از دو لا شدن و دست و آستانبوسي
شدست مشمئز و قدّ همچو سرو وَرا ست
اگر كه طالب شاهنشهيّ خود هستيد
دواي درد شما نزد انگليسيهاست
بسان خاكِ حجازي كه انگليس فروخت
به آن تبار و کنون كشور سعوديهاست
به انگليس بگوييد قطعه اي بدهد
از آن فرنگ و يا قاره اي كه امريكاست
دهيد كشورشاهنشهي خود تشكيل
به مسندان بنشانيد هرچه پهلوياست
ز بام تا كه به شامش دو لا و راست شويد
چرا ! كه تجربه و شغلتان ازين كارا ست
وطن براي خودش عزّ و حرمتي دارد
نه از براي شما ها كه كارتان به رياست
براي كاوه و هم مردم دلير وطن
صداي زوزه ء كفتار ؛ زشت و نا زيباست
کاوه آهنگر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر