۱۳۹۴ آبان ۸, جمعه

طعمه ایی به نام یلدا !



من همیشه از شنیدن نام ایرانیان در برنامه ها و اخبار غربی خوشحال میشوم و افتخار میکنم که ایرانیان برون مرزی به سطحی از دانش و فناوری رسیده اند که نامشان از رسانه های اروپایی / آمریکایی پخش میشود !

برای مثال وقتی که برای نخستین بار ، از تلویزیون بلژیک با نام و تصویرخانم فیروزه نهاوندی بعنوان جامعه شناس و استاد دانشگاه آشنا شدم ، احساس غرور کردم ، بویژه که ایشان بسیار زیبا و با وقار نیز بودند.

یا زمانی که نام و تصویر آقای بهروز شهاب زاده را از تلویزیون دیدم که بعنوان سخنگوی اتحادیه خلبانان بلژیک صحبت میکند ، خیلی افتخار کردم.

ولی دیروز ، نام یک دختر خانم ایرانی مقیم پاریس را از تلویزیون فرانسه شنیدم که هیچ خوشحال نشدم و احساس غرور هم نکردم که هیچ ، بلکه بسیار متاثر هم شدم !!!

و با تحقیق بیشتر و جستجو کردن بر روی اینترنت دریافتم که این دختر خانم در جریان یک آدمربایی که به کشته شدن شخص ربوده شده منتهی شده ، شرکت داشته !

خلاصه ماجرا :

ماجرا برمیگردد به ژانویه دو هزار و شش میلادی ! 

« یوسف فوفانا » ، یک جوان سیاهپوست با اصلیت ساحل عاجی از حومه شهر پاریس که از دله دزدی خسته شده بود ، تصمیم میگرد که با آدمربایی ، یک پول درست و حسابی بدست بیاورد و برای همین کار با چندین جوان اوباش محله تماس میگیرد و قرار میشود که یک یهودی را بربایند چون به گمان خودش ، یهودی ها پولدار هستند.

در این بین چندین دختر هم به گروهشان اضافه میشوند که بعنوان طمعه بر سر راه جوانان یهودی قرار بگیرند و آنها را به دام بیاندازند !

چند دختر نخستین در کار خود موفق نمیشوند تا آخر دختری هفده ساله به نام « یلدا » با نام حقیقی « سرور اربابزاده » به جمعشان میپیوندد و با وعده سه هزار یورویی ، میپذیرد که جوانی را گول بزند و به تله بیاندازد !

یلدا به یک تلفن فروشی که توسط یهودی ها اداره میشود میرود و « ایلان حلیمی » ، جوان بیست و سه ساله ایی را با ترفندهای زنانه گول زده و با او قرار ملاقات میگذارد.

جوان نگون بخت به سر قرار میرود و پس از خوردن یکی دو نوشیدنی ، یلدا از جوان تقاضا میکند که او را به خانه اش برساند و نشانی خیابانی را میدهد که یوسف فوفانا و دو نفر دیگر منتظرشان بودند و زمانی که ایلان و یلدا به خیابان مورد نظر میرسند ، یوسف و دوستانش به روی ایلان ریخته و دست و پای و دهانش را بسته و با خود میبرند.

یلدا ، بعدها گفت که زمانی که دهان ایلان را بسته بودند و با خود میبردند ، ناله های ایلان شبیه به زوزه جانوران بود !

پس از این جریان ، یلدا با یکی از همدستان یوسف فوفانا به نام « سمیر » به هتلی رفته و شب را با هم میگذرانند که همان شب از سمیر باردار میشود.

ایلان بیچاره بمدت سه هفته با دست و چشمان و دهان بسته در موتورخانه ساختمانی زندانی شده و مورد همه گونه شکنجه قرار میگیرد که در تمامی این مدت یوسف با خانواده حلیمی در تماس بود تا مبلغ چهار صد و پنجاه هزار یورو اخاذی کند ولی پس از سه هفته ، زمانی که از چنین مبلغی خبری نمیشود ، یوسف فوفانا بجای آزاد کردن ایلان بیچاره ، او را به محلی در کنار خط قطار برده ، سه ضربه چاقو ( دو ضربه به گلو و یک ضربه به پهلو ) به وی زده و سپس او را به نفت آغشته کرده و پس از آتش زدن او ، محل را ترک میکند.

مدتی بعد ، رهگذری پیکره ایلان را میبیند و به پلیس زنگ زده و پلیس و آمبولانس به محل میرسند ولی ایلان حلیمی در راه بیمارستان ، جان خود را از دست میدهد !

پس از گذشت مدتی ، پلیس با رصد کردن تماس هایی که با تلفن همراه ایلان حلیمی شده بود میتواند سر نخی از یکی از دخترانی که بعنوان طعمه استفاده میشد بدست بیاورد !

پس از اینکه تصویر بازسازی شده آن دختر در رسانه های فرانسه پخش میشود ، خود دختر پیش پلیس رفته و همه چیز را اعتراف کرده و نام رابط خود را به پلیس فاش میکند !

پس از دستگیری کل گروه ( بیست و هفت نفر ) ، یلدا خانم هم دستگیر میشود !


یوسف فوفانا که به ساحل عاج فرار کرده بود ، توسط پلیس ساحل عاج دستگیر شده و به فرانسه بازگردانده میشود.

پس از محاکمه گروه ، یوسف به حبس ابد ( سی سال زندان که بیست و دو سال آن حتمی است ) محکوم و یلدای داستان ما هم به جرم همدستی با خلافکاران و آدمربایی ، به نه سال زندان محکوم میشود !

یلدا خانم که از سمیر باردار بود ، در زندان مجبور به انداختن بچه میشود.
  
ولی یلدای ما در زندان هم بیکار ننشسته و با یکی از زندان بانان خود روی هم میریزد و از او برای گرفتن پول و یک کارت سیم تلفن همراه ، استفاده میکند و پس از مدتی هم با مدیر زندان ( چهل و دو ساله ) رابطه برقرار کرده و از او هم برای دور زدن برخی از قوانین زندان استفاده میکند و در طی این جریان ، دو بار با مدیر زندان رابطه جنسی برقرار کرده بود !

پس از افشا شدن این ماجرا ، زندانبان به یک سال زندان و پرداخت ده هزار یورو جریمه و مدیر زندان هم به  برکنار شدن از مقام خود و به هجده ماه زندان محکوم میشوند !

یلدا پس از گذشت شش سال ، از زندان آزاد شد و اکنون در یکی از شهرهای فرانسه زندگی میکند و در نامه ایی که به روانشناس خود نوشته است گفته که دوست دارد از مردان انتقام بگیرد و او هرگز راضی نمیشد که چنین بلایی را سر یک دختر بیاورد !







ایلان حلیمی

( بیست و سه ساله )


روانش شاد و یادش گرامی

.

یلدا - سرور اربابزاده

( در موقع ارتکاب جرم ، هفده ساله )




یوسف فوفانا

( رییس گروه - بیست و شش ساله )






فلوران گونکلوش

( مدیر زندان - چهل و دو ساله )



.
.
.
سرچشمه :


- ویکی پدیا

- سایت لوموند «  Le Monde  »

- سایت لو پون «  Le Point  »


- سایت پقی مچ «  Paris Match »

.
.
- Ilan Halimi

- Yalda , Sorour Arbabzadeh

- Youssouf Fofana

Florent Gonçalves  

.
.


-
.
.
.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر