.
بازم دیشب با
خاله و خانباجی ها رفتیم خاستگاری یه دختره.
پس از کمی
حرف از گرونی و این حرفا رفتیم سر اصل مطلب و پدر دختره سکان سخن رو بدست گرفت و
نگذاشت و نبرداشت و گفت به نیت هزار و چهار صد سال که اسلام به کشورمون اومده و به
نیت پنج تن ، هزار و چهار صد سکه ضربدر پنج که میشه هفت هزار که مصادف است با هفت
هزار سال تمدن ایرانی ، مهریه دخترمه که اگه میتونید قبول کنید که خوب ما هم حرفی
نداریم وگرنه خوش گلدین !
بهش گفتم که
به نیت صد و بیست و چهار هزار پیامبر ، صد و بیست و چهار هزار سکه مهر دخترتون
میکنم ، اگه بتونید بفرمایید که این مبلغ رو از کجاتون درآوردید و رو چه اصلی
استواره !
پدره یه بادی
به غبغبش انداخت و گفت ، آقای عزیز ، شما که خودتون سرتون تو حسابه و قیمتهای روز
دستتونه ، خوب دختر من
-
موهاش خرمایه
-
ابرواش قهوه ایه
-
چشاش بادومیه
-
عنبیش عسلیه
-
دماغش خیار قلمیه
-
لباش عنابیه
-
لپاش گوجه ایه
-
دهنش پسته ایه
-
دندوناش صدفیه
-
غبغبش گوشتیه
-
سینه هاش لیموی شیراز ...
دیدم که اگه
بابای دختر ادامه بده شاید قمیت مهریه بازم بره بالاتر ، فوری پریدم میون حرفش و
گفتم از طرف من قبوله !
پدردختره گفت
، خوب مبارک باشه ، بفرمایید دهنتون رو شیرین کنید....
دایه خانم هم که اونجا نشسته بود و چیزی نمیگفت یوهویی زبون باز کرد و گفت
شیربهاش رو هم باید بدی به من که بهش شیر دادم ... ، آره ننه جون ، تازه سینه
های منم لیمو عمانیه !
.
با مزه بود
پاسخحذف.
حذفنظر مهرتونه
.
برو خالی بند. خودتی
پاسخحذف.
حذفتا « ناشناس » سخن نگفته باشد ... میزان فهم و شعورش نهفته باشد
.
اين كه بيشتر شبيه كارتوناي ژاپوني بود :)
پاسخحذفبا مزه بود.
اصولا فرهنگ ما و ژاپنی ها یکیه.
پاسخحذف