۱۳۹۴ خرداد ۶, چهارشنبه

پس زنگها کی به صدا در میایند ؟!




در این سالهای اخیر ، بعلت رشد سریع شبکه های اجتماعی ، منی که نزدیک به سی سال است که از ایران خارج و هنوز بعلت مسائل سیاسی به میهنم بازنگشته ام ، توانسته ام با هم میهنان درون مرزی ، بیشتر در تماس باشم و زندگی روزمره آنها را تا حدودی لمس کنم ، که این طرف خوب قضیه است ولی طرف خیلی بدی هم دارد که در زیر به آن میپردازم.

بخوبی بیاد دارم که حکومت خمینی با شعار نه شرقی نه غربی در ایران پا گرفت و ریشه دوانید ولی پس از سی و شش سال که از بقای این حکومت استبدادی مذهبی میگذرد ، شوربختانه شاهد هم غربی هم شرقی شدن کشور و مردمانش هستیم !

ملت ایران بخاطر تنفر شدید از حاکمان بر ایران و بی اعتمادی به رسانه های دروغگوی حکومتی ، به رسانه های بیگانه روی آورده و همین امر باعث شده که کم کم ، واژگان بیگانه تازه ایی وارد زبان فارسی شده و جایگزین واژگان کهن شوند و متاسفانه  شاهد به قهقرا رفتن زبان فارسی هستیم !

زمانی که یک فیلم یا سریال تازه ساخته شده را نگاه میکنم یا نظر ایرانیان روی شبکه های اجتماعی را میخوانم یا فارسی صحبت کردن ایرانیان تازه از ایران بیرون آمده را میبینم ، بسیار اندوهگین میشوم که این حکومت مذهبی چه به سر مردم میهنم و زبان فارسی آورده !

بارها در شبکه های اجتماعی ، با این هم میهنان گفتگو و معادل فارسی کلمه های بکار برده را بهشان یادآوری کردم ولی بجز یکی دو نفر ، مابقی با حالت تمسخر ، مغلطه آمیز یا پرخاشگرانه پاسخ داده اند !

گویا ، گفتگو به زبان فارسی ، کسرشان میاورد ! 

یک جوان بیست و دو ساله به من گفت که اگر بجای « سرچ کن » بگوید « جستجو کن » ، دوستانش به او میخندند !

وای بر آن ملتی که به زبان مادری خود بخندد !

دختر بیست و شش ساله ایی به من گفت که اگر بجای « پاس کردن » بگوید « گذراندن » دانشجویان دیگر مسخره اش میکنند ! آخر ایشان دانشجوی ادبیات فارسی بودند !

شخص دیگری به من گفت : نه ! قهوه خانه یعنی جایی که فقط قهوه میخورند و معنی « کافی شاپ » را نمیرساند ! به او گفتم که اگر قهوه خانه یعنی جایی که تنها قهوه خورده میشود ، پس « کافی شاپ » هم یعنی جایی که فقط قهوه فروخته میشود !

یک وکیل سی و چهار ساله ، در یک رستوران ایرانی ، شروع کرد با من به انگلیسی صحبت کردن ، به ایشان گفتم زبانی که اندر نیابم با من سخن گفتن چرا ؟!

با کنایه از من پرسید که بعد از اینهمه سال ، چگونه  نتوانستم خودم را با کشوری که درش زندگی میکنم ، وفق بدهم ؟! 

به او گفتم که این چگونه وفق دادنی است که در شهری که زبان رسمیش فرانسوی است ، به زبان انگلیسی صحبت میکند !

با نگاه عاقل اندر صفیه گفت که زبان انگلیسی ، زبان بین المللی است !

به او گفتم که زبان بین المللی برای این است که دو نفر که زبان همدیگر را نمیفهمند بتوانند با هم گفتگو کنند ، نه اینکه دو هم میهن که یک زبان یگانه دارند ، با همدیگر به زبان انگلیسی صحبت کنند ، تازه آنهم در شهری که زبان رسمیش فرانسوی است !

شخص دیگری که تازه دو ماه از ایران خارج شده بود و به برگه فیس بوکی ایرانیان بلژیک پیوسته بود ، به یکی از دوستان من که یک خانم جوان ایرانی است که اتفاقا در بلژیک هم بدنیا آمده پیامی فرستاده بود « پیجتون رو دیدم ، لایک لایک لایک ، اجازه میدین شما رو اد کنم ؟ » سپس شروع کرده بود به انگلیسی نوشتن که مثلا این خانم را تور کند ! این خانم هم از او خواهش کرده بود که برایش به فارسی یا فرانسوی بنویسد ، این شخص هم پاسخ داده بود « توی امل دهاتی در بلژیک چه غلطی میکنی ، ناراحتی برو ایران زندگی کن » ! پشت بندش هم هر چه فحش رکیک بود به این دختر بیچاره داده بود !

یک عکاس بیست و هشت ساله که تازه از ایران آمده بود و درباره کارهایش صحبت میکرد ، پی در پی از کلمات انگلیسی استفاده میکرد که معادل آنها در فارسی وجود دارند و خیلی هم پیش پا افتاده هستند ، مانند : سیلک که میشود ابریشم ، مینیت که میشود آهنربا ، کاور که میشود جلد یا روکش ، فتو شوت که میشود عکس انداختن ووو . به ایشان گفتم معمولا منی که سی سال است که بیرون از کشور زندگی میکنم ، باید از کلمه های خارجی استفاده کنم و شما فارسیشان را به من یادآوری کنید ولی برعکس شده و من باید فارسی را به شمایی که تازه از ایران آمده اید یادآوری کنم ! خندید و باز همان واژه های انگلیسی را تکرار کرد.

باز شخص دیگری گفت نه آقا جان ، « نشان » دقیقا معنای « برند » را نمیدهد ! گفتم که اصلا مهم نیست که دقیقا معنای « برند » را بدهد یا ندهد ، مهم این است که از وارد شدن یک واژه بیگانه به زبان فارسی ، جلوگیری میشود ! وگرنه بجای « آدامس خروس نشان » هم ، باید بگوییم « آدامس خروس برند » ! درضمن از « مارک » هم میتوانید استفاده کنید و با تمسخر پاسخ داد ، آنوقت مارک فارسی است ؟! گفتم که نه ، مارک فارسی نیست ولی چرا بجای استفاده از مارک که دست کم صد سال در ایران رواج دارد ، واژه دیگری را هم به زبان فارسی اضافه کنیم !

(( درست مانند این است که بگوییم چون تکه های زیادی از ایران جدا شده ، حالا مهم نیست که ایران باز هم تکه تکه شود ! ولی عقل سلیم میگوید درستش این است که همین ایرانی که باقی مانده را دو دستی بچسبیم و درضمن کوشش کنیم تکه هایی که از دست رفته را هم به کشور مادری بازگردانیم ))

یا روانپزشکی درباره روابط زناشویی داد سخن رانده بود و میگفت که مرد در زمانی که با همسرش سکس دارد ...

به ایشان گفتم که  در زبان فارسی ، دست کم سیزده واژه برای این کار وجود دارد و دیگر نیازی از بکار گرفتن کلمه « سکس » نیست ! او با تعجب خواست تا سیزده کلمه را بازگو کنم ، من چند تایی را که در خاطرم بود به ایشان گفتم ، سپس بادی به غبغب انداخت و گفت که هیچکدام معنای اصلی را نمیرساند !

به ایشان گفتم که حرفش مرا یاد سخنی از امیرکبیر انداخت که وقتی به او گفتند که اگر انگلستان ، صادرات پارچه فاستونی به ایران را تعطیل کند ، چه کنیم ، آن شیرمرد با عصبانیت گفت : « مگر پیش از ورود پارچه فاستونی به ایران ، مردم لخت و عور در شهر عبور و مرور میکردند ؟!!! »

آقای روانپزشک گفت خوب چه ربطی به این موضوع دارد ، گفتم  یعنی تا پیش از ورود کلمه « سکس » به ایران ، هیچکسی رابطه جنسی برقرار نمیکرده و حالا چگونه نژادمان منقرض نشده ، خدا میداند !

چندین بار هم با سخنان مغلطه آمیز پاسخ داده اند که مثلا فلان کلمه فارسی است ؟! یا مثلا چگونه میشود « فیس بوک » را به فارسی گفت !

باز این هم میهنان توجه نمیکنند که کوکاکولا یا فیس بوک یا لامبورگینی یا ... ، نام های خاص هستند و غیر قابل ترجمه به زبانی دیگر !

حتی بگمان من ، تلفن و مایکرو ویو و تلویزیون و و و هم را میشود به همان نام اصلی گفت ، مگر اینکه زبان شناسان برایشان معادل فارسی پیدا کنند.

و باز هم با بکار بردن واژگان بیگانه که چند نسلی است که در ایران رواج دارد ( مانند استکان ، سماور ، سینما ووو ) ، مشکلی ندارم چرا که این واژگان دست کم صد سال است که در ایران ریشه دوانیده و صد البته چه بهتر که برای آنها هم معادل سازی شود.

ولی مشکل اینجاست که واژگانی را که تا همین چند سال پیش در ایران رواج داشته ، اکنون همان واژگان به انگلیسی گفته میشود و حتی واژگان فرانسوی هم که دست کم صد سال است که در ایران رواج دارند را با تلفظ انگلیسی اش بیان میکنند و نه تنها از سوی جوانان امروزی ، بلکه از سوی بزرگتر ها و حتی در رسانه های درون مرزی !

چند وقت پیش برنامه ایی دیدم بنام « خندوانه » و آقای هنرپیشه ایی از خاطرات خودش سخن میگفت. ایشان در طول صحبت های خود ، چندین بار از واژه های انگلیسی استفاده کرد ، برای مثال « من خاطراتم را پارت پارت کردم » ! یعنی ایشان نمیتوانند بگویند که خاطراتشان را « بخش بخش » کرده اند ، یا « قسمت قسمت » کرده اند یا « تکه تکه » کرده اند ؟! و باز در جای دیگری میگوید « نمیدانم چقدر تایم دارم » ! یعنی گفتن « زمان » یا « وقت » انقدر سخت است که باید بجایش از واژه بیگانه « تایم » استفاده کرد ؟!

یکی از شاعران نامی ایران که به من افتخار داده اند و مرا به جمع دوستان فیس بوکیشان ، اضافه نموده اند و من به ایشان ارادت خاصی دارم ، هر بار که با هم میهنان و دوستان خود سخنی میگویند ، از چندین و چند واژه انگلیسی استفاده میکنند.

چندین بار برای ایشان نوشتم که هنرمندان یک جامعه مانند خورشید هستند و دوستداران آنها مانند گل آفتابگردان ! این هنرمندان هستند که باید سرمشق دیگران باشند و گویش درست را به آنها بیاموزند ، بویژه که این خانم یک شاعر هم هستند.


شوربختانه این هنرمند ، هیچگاه واکنشی نسبت به گفته های من از خود نشان ندادند.

و البته در این مورد ، برخی از رسانه های فارسی زبان خارج از کشور هم  گناه زیادی به گردن دارند چرا که آنها هم یک سری از کلمات انگلیسی را به بینندگان خود منتقل میکنند ! 

چند باری که برنامه بفرمایید شام ، از شبکه من و تو را با مادرم نگاه میکردم ، مادرم چندین بار معنای واژه های گفته شده را از من جویا شد و یک بار هم به شوخی گفت که باید زبان انگلیسی اش را تقویت کند تا بفهمد که آنها چه میگویند !

ایرانیان ساکن بلژیکی که من میبینم ، هر بار که به ایران سفر میکنند و بازمیگردند ، چند واژه انگلیسی را هم از ایران با خود به ارمغان میاورند و جایگزین کلمه هایی میکنند که پیش از رفتن به ایران از آنها استفاده میکردند  !

دوستی ، پس از سیزده سال ، برای یک ماه به ایران رفت و در زمان برگشت به بلژیک ، من به استقبال ایشان رفتم ، تا من را دید گفت « آلردی اینجایی ؟ » پرسیدم آلردی دیگر چه صیغه ایی است ، گفت در ایران زیاد میگویند و او هم عادت کرده !

اینجاست که باید گفت :

خلق را تقلیدشان بر باد داد .... ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
.
برخی دیگر از ایرانیان ، به بهانه پدر کشتگی با اعراب هزار و چهارصد سال پیش ، ترجیح میدهند که بجای بهره بردن از واژگان فارسی با ریشه عربی ، از معادل  انگلیسی آنها استفاده کنند !

اینهم مغلطه ایست چون اگر زبان عربی یک زبان بیگانه است ، زبان انگلیسی و هر زبان دیگری هم زبان بیگانه است ، پس یکی را بر دیگری برتری نیست ! اگر اعراب ، هزار و چهارصد سال پیش ایران را به نابودی کشاندند ، انگلیسی ها و آمریکایی ها هم همین شصت سال پیش با براه انداختن کودتای بیست و هشت امرداد ،  ایران را به تباهی کشاندند و ثمره اش تا همین امروز پابرجاست !

اگر کسی با واژگان بیگانه مصطلح در زبان فارسی مشکلی دارد ، چه بهتر که معادل فارسی آن را پیدا و بکار برد ، نه اینکه  یک واژه بیگانه دیگر را هم به زبان فارسی اضافه نماید !
در زبان فارسی ، به این کار  میگویند « قوز بالا قوز » !

از فارسی شناسان و اساتید گرامی زبان فارسی درخواست میکنم که به این مسئله بیشتر توجه فرمایند و راه کارهایی را بیاندیشند تا نسلهای آینده ایران هم بتوانند با زبان فارسی آشنا شوند و چنانکه میدانیم یکی از علت های همبستگی یهودیان که توانستند پس از سده ها آوارگی دور هم جمع شده و کشور باستانی خود را بازسازی نمایند ، گرامی داشتن زبان مادری خود یعنی زبان عبری بوده است !

برای نمونه ، معادل فارسی برخی از واژگان را که بیشتر شنیده ام را اینجا میگذارم :
.

آشپزخانه اوپن : آشپزخانه باز ، آشپزخانه آمریکایی 
.
اد کردن : افزودن ، اضافه کردن

ادمین ( ادمینیستاتور) : مدیر ، مسئول

استرس : دلهره ، اضطراب

استیج : صحنه

اسپایسی : تند 

اوکی : باشه ، خوب

اکانت : حساب ، حساب کاربری


بلاک کردن : مسدود کردن 

برند : نشان ، آرم ، نماد ، واژه فرانسوی که دست کم صد سال در ایران رواج دارد : مارک

بیزینس : بازرگانی ، تجارت


برونت : مو قهوه ایی ، مو خرمایی

پاس کردن : گذراندن

پریود : عادت ماهانه ، واژه فرانسوی که دست کم صد سال در ایران رواج دارد : رگل

پیج : برگه ، ورقه ، صفحه


پرینت : چاپ 

پرینتر : چاپگر ، دستگاه چاپ
.
تاتو : خالکوبی

تایم : وقت ، زمان

تست : آزمایش ، امتحان

تیست : مزه ، طعم

تیست کردن : چشیدن ، مزه کردن


تیاتر : نمایش ، واژه فرانسوی که دست کم صد سال در ایران رواج دارد : تئاتر

تیزر :  پیش پرده

سلف ( که البته درستش « سلف سرویس » است ) : تالار غذاخوری ، سالن غذاخوری ، واژه فرانسوی که دست کم صد سال در ایران رواج دارد : بوفه

سینک : ظرفشویی ، کاسه ظرفشویی

شیر کردن : به اشتراک گذاشتن ، تقسیم کردن

لایک : پسندیدن ، دوست داشتن ، خوش آمدن

لوگو : آرم ، نماد

فالو کردن : پیروی ، دنبال کردن

فالوور : پیرو ، دنباله رو


فکت : واقعیت

فریز کردن : یخ زدن ، منجمد کردن

فریز شدن : یخ زده ، منجمد


فریم : قاب ( قاب عینک / قاب عکس )

ساپورت : ساق پا ، جوراب شلواری

ساپورت : حمایت

سرچ کردن : جستجو کردن ، گشتن 

ریلکس شدن : آرام شدن
 .
روف گاردن : باغچه پشت بامی، باغچه روی پشت بام ، ( باغچه بام )
 .
زومکن : پوشه ، واژه فرانسوی که دست کم صد سال در ایران رواج دارد : کلاسور
.
دپرس : افسردگی 

دیالوگ : گفتگو

کات کردن : بریدن ، تکه تکه / قطعه قطعه کردن


کافی شاپ : قهوه خانه ، چای خانه ، واژه فرانسوی که دست کم صد سال در ایران رواج دارد : کافه

کیس : مورد 

میک آپ : آرایش

میکس کردن : قاطی کردن ، مخلوط کردن ، بهم زدن


میکسر : مخلوط کن

سورپرایز : غافلگیر ، واژه فرانسوی که دست کم صد سال در ایران رواج دارد : سورپریز 

سلبلریتی : نامی ، معروف ، مشهور

سوتین : پستان بند ، سینه بند ، واژه فرانسوی که دست کم صد سال در ایران رواج دارد : کرست

سکس جانوران : جفت گیری
 
سکس کردن : برای این یکی واژه ، دست کم سیزده واژه در زبان فارسی وجود دارد که از با ادبی ترین آغاز و با رکیک ترین پایان میابد. 

گی و لزبین : همجنسگرا 

گریلا : جنگجو ، چریک

گریزلی : خرس خاکستری

متریال : مصالح


هود : هواکش

وال : دیوار

ویلچر : صندلی چرخدار

وکس : موم ، مومک ، تلفظی که دست کم صد سال در ایران رواج دارد : واکس


ویو : دید

و و و

همانطوری که میبینید ، معادل فارسی این واژگان ، کلمات عجیب و غریب و نا آشنایی نیستند و گمان نکنم که گفتنشان از مقام و شخصیت کسی بکاهد ، همانطوری که ،  انگلیسی حرف زدن هم بر شخصیت کسی نمیافزاید !


.
.




فارسی را دریابیم !


.
آقایی میفرمایند که واژه « چاپ » معنای اصلی « پرینت » را نمیرساند !

و من به ایشان پاسخ دادم که : « چاپ ، چاپ کردن ، دستگاه چاپ ، چاپگر » واژگان بی معنایی نیستند که معنای واقعی را نرسانند !
.
سالهای سال است که روزنامه و نشریه چاپ میشود و خود غربی ها هم برای دستگاهای چاپ خانگی یا برای چاپ سه بعدی ، واژه تازه ایی اختراع نکردند و همان چاپی را که صد سال است برای روزنامه و مجله استفاده میکنند ، برای اینها هم استفاده کردند !
.
ولی یوهویی واژه چاپ ایرانی دیگر معنی را نمیرساند !
.
افسوس از این طرز فکر که دارد زبان فارسی را به باد فنا میدهد !!!
.
نمونه پاسخ دادن شما را هم باید به این متن اضافه کنم : پس زنگها کی به صدا در میایند ؟!
.

.




.
.


در همین راستا :


فارسی را دریابیم ! 
http://666sabz.blogspot.be/2012/12/blog-post_16.html
.
.
سخنی متفاوت درباره ساپورت
http://666sabz.blogspot.be/2013/08/blog-post_28.html

.
.
مستند از تهران تا کایرو
http://666sabz.blogspot.be/2012/07/blog-post_31.html


.
خواهشمندم که از « تازه به دوران رسیده ها » پیروی نکنید !
 

.
پس زنگها کی به صدا درمیایند !
http://666sabz.blogspot.be/2015/05/blog-post_27.html












۱۳۹۴ خرداد ۵, سه‌شنبه

دروغگویی و تحریف تاریخ بیشرمانه انصار حزب الله ! ( نظر امام در مورد ترور فرح پهلوی و بنی صدر چه بود ؟ )




روی جستجوگر گوگل به عکسی از شهبانو فرح و نوه های ایشان ( شاهزاده نور و ایمان ) برخوردم که نوشته بالایش نظرم را جلب کرد چون نوشته شده بود « نظر امام در مورد ترور فرح پهلوی و بنی صدر چه بود ؟ » !

وقتی که روی این عکس زدم ، به یک سایت حزب اللهی بنام « خط امام » فرستاده شدم و وقتی که چند خط نخست این برگه را خواندم ، دیدم که نویسنده مطالب ، دروغگویی و بیشرمی را به اوج رسانده !



نخستین دروغ :


حکم ترور فرح پهلوی از سوی امام خمینی (ره)

چند ماهی پس از مرگ محمدرضا پهلوی در مرداد ۱۳۵۹ و دفن او در مسجد رفاعی قاهره می‌گذشت. روزی خدمت حضرت امام خمینی رسیدم و به ایشان عرض کردم :
برخی روزها “فرح دیبا” ( همسر محمدرضا پهلوی ، شاه مخلوع ایران ) به همراه دو نوه خود ،  به سر قبر شاه در مسجد رفاعی قاهره می‌رود.


مرگ محمد رضا شاه : ۵ مرداد ۱۳۵۹
ازدواج رضا پهلوی : ۲۲ خرداد ۱۳۶۵
بدنیا آمدن نور : ۱۴ فروردین ۱۳۷۱
بدنیا آمدن ایمان : ۲۱ شهریور ۱۳۷۲


شاهزاده نور و ایمان ، بترتیب دوازده و سیزده سال پس از مرگ پدر بزرگشان بدنیا آمده اند ! پرسش اینجاست که چگونه ، تنها چند ماه پس از مرگ شاه ، شهبانو فرح با نوه هایش به مزار ایشان میرفته ؟! 

ولی احتمالا اینهم یکی از معجزات امام است !



دومین دروغ :


نظر امام خمینی درباره ترور بنی صدر
 

بنی صدر که حیات و نجات خود را مدیون مسعود رجوی رهبر منافقین می‌دید ، درحالی که سبیل‌های معروف خود را زده  و آرایش کرده بود ، با لباس زنانه سوار هواپیمای شاهین به خلبانی “بهزاد معزی” (خلبان ویژه شاه ) شد و همراه مسعود رجوی از ایران  به  فرانسه گریخت.


بنی صدر و مسعود رجوی از یک پایگاه نیروی هوایی ، با هواپیما فرار کردند ، آنوقت چگونه میشود که بنی صدر با لباس زنانه و آرایش کرده وارد پایگاه  هوایی شود و هیچکس هم جلوی ایشان را نگیرد !

و از همه جالب تر و تامل برانگیز تر این نکته ها هستند :

یک : نویسنده بخوبی نشان داده که جمهوری ننگین اسلامی یک حکومت تروریست پرور است و با این حساب میشود نتیجه گرفت که بر عکس ادعای حاکمان و دولتمداران جمهوری اسلامی ، تا کنون ترورهایی از سو و به فرمان آنها صورت گرفته است.

دو : خمینی با اصل ترور مشکلی نداشته است !

سه : برای انجام ترورها از سوی ولایت فقیه مجوز صادر میشود !

چهار : در ذهن نویسنده ، گناهکار بودن یا نبودن کسی شرط نیست بلکه مجرم بودن افراد بستگی به نسبت خانوادگی آنها دارد !

پنج : به نوشته نویسنده ، خمینی گفته بود : فحش دادن به من و یا اهانت به ولایت فقیه به هیچ وجه دلیل بر کشتن کسی نمی‌شود!

پرسش اینجاست که اگر خمینی چنین نظری داشته ، چرا در ولایت خامنه ایی بر عکس این عمل میشود ؟!




سر چشمه ها :

------------------------
.

------------------------
شبکه تلویزیونی من و تو : ترور مخالفان بدست سپاه قدس


------------------------
.
.












۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

رقص در مسجد !

.
این فیلم مربوط میشود به گشت و گذاری در مصر در بهار پنجاه و هفت ، یعنی چند ماه پیش از آغاز انقلاب در ایران.

یک خانم آمریکایی درست وسط حیاط مسجد محمد علی پاشا در قاهره که البته به موزه تبدیل شده ، یکدفعه قرش میگیرد و هنری از خود نشان میدهد.

خوشبختانه درآنزمان هنوز خبری از قوانین شرعی اسلامی نبود وگرنه اصلا نمیتوانم تصور کنم که چه بلایی بر سر آن توریست بیچاره میامد.

دوربین فیلمبرداری 8 میلی متری ما ، ضبط صدا نداشت و فیلم اصلی بدون صدا است. نخست قصد داشتم که آهنگ ربیع ( بهار ) از خواننده معروف مصری زنده یاد فرید الاطرش را روی فیلم بگذارم ولی بعلت اینکه این آهنگ هنوز دارای حق مولف است و آهنگ مصری دیگری را هم پیدا نکردم که حق مولف نداشته باشه ، مجبور شدم که این اذان را روی فیلم بگذارم.

اذان از رحیم مؤذن زاده اردبيلی.


 
.


.
.

چو شیری سوی جنگ آید ، دل او چون نهنگ آید




مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد  ... قیامت های پر آتش ز هر سوئی بر انگیزد

دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فرو سوزد ... دو صد دریا بشوراند ، ز موج بحر نگریزد 

ملک‌ها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد ... چراغ لایزالی را چو قندیلی درآویزد

چو شیری سوی جنگ آید ، دل او چون نهنگ آید ... به جز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد 

چو هفت صد پرده دل را به نور خود بدراند ... ز عرشش این ندا آید بنامیزد بنامیزد

چو او از هفتمین دریا به کوه قاف رو آرد ... از آن دریا چه گوهرها کنار خاک درریزد


 مولوی - دیوان شمس تبریز

.

.

شهرام ناظری : مرا عاشق چنان باید

.